Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

برای داغون شدن...هیچ وقت زود نیست!

نیز برای سیگاری شدن!

نیز برای مردن!

...

..

.

                  

(۱۱۸)

ـدرمانگاه کریم

ـرحیم نداریم!

بلند می گویم:کریم!

ـ خانم داد نزن.مگه ما کریم؟..صبر کن.....ثبت نشده!...

ـپس باید چی کار کنم؟...

ـواییسا تا ثبت شه!...

(سی دقیقه ی بعد)

سلام آقا...برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم...

_بهتون نمی خوره معتاد باشید(با پوزخند)...

_عرض کردم ، برای ازمایش "عدم" اعتیاد.انگار ادبیات ِ شما ضعیفه.

_مثلا شما خیلی با ادبیات هستید؟

_مثل این که با شما نمی شه حرف زد...خانم ببخشید...برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم...

_ این جا دیگه این آزمایشو نمی گیرن...باید بری یه جای دیگه...

_کجا؟

_نمی دونم!..ازون آقا بپرس.

_ همون آقای بی ادب؟

_...

_آقا...با شماهستم آقا؟... کدوم آزمایشگاه باید برم؟..

_ (زیر لب) قپون!

جا می خورم که این دیگر چه فحشی است.از این آدم ها هر چه بگویی بر می اید...از خودم می پرسم این "قپون" مربوط به کدام یک از اعضای خانواده است!!..پدر...؟..مادر؟...خواهر؟...شاید یک ناسزای جدید است که همه ی اعضای خانواده را در بر می گیرد...صدایم را بلند می کنم ...

_آقای محترم...لطفا با ادب باشید...پرسیدم کدوم ازمایشگاه باید برم؟

_ بدون این که به من نگاه کند دوباره می گوید..."قپون!"..

خدایا...چرا این کارو با من می کنی؟...همه ی جراتم را جمع می کنم که داد بزنم.."قپون خودتو جد و آبادته"..که یک دفعه یک کاغذ میگذارد جلوی رویم.

_اینم آدرسش.دوراهی ِ قپون!!...

خدایا مرسی.چه خوب شد که اون حرفو نزدم.

(تاکسی)

مرددم که تلفظ درست این کلمه "قپون ِ" یا "قپان"!!!..ازون آدم ِ بی سواد بعید نیست که به جای قپان گفته باشه "قپون"...

_آقا من می خوام برم...دوراهی "قپان"!

_ (با تاکید و تشدید ) قپون؟

_بله..می شه بهم بگید که اون جا پیاده شم؟

(سی دقیقه ی یعد.آزمایشگاه)

 

_ سلام...برای...

_برای هر چی اومدی...اول پول بریز به حساب ِ ...بانک رفاه..آدرسشم این جاست...پیاده نیم ساعت راهه...

_اجازه بدید بگم برای چی اومدم...

_ برای هر چیزی اومدی...

لجم می گیرد و تا اثنی عشرم می سوزد.

(نیم ساعت بعد.بانک.دو نفر مانده که نوبت من شود.)

_خانم محترم...من جلوی شما بودم!

_  خیر آقا نبودید.مگر این که همین الان سبز شده باشید.!

_ خیر خانم.من اون جا نشسته بودم...حواسم به شما بود.

_  پسری که پشت ِ سر ِ من ایستاده بود: تو بی جا کردی حواست به خانم بود..مگه خودت خواهر مادر نداری؟...مرتیکه ی .....

و گلاویز می شوند!!!!

 

(دوباره آزمایشگاه)

_ خانم..این فیش بانک...

_ برق نیست.برو فردا بیا...

_ بله؟

_ واسه آزمایش شنوایی اومدی؟؟؟..گفتم که برق نیست.معاینه ی چشم هم برو...نمی بینی برق نیست؟؟

 

 

(ایستگاه تاکسی)

_(پسرک ِ عملی!)...خانم کجا؟...همین ماشینو بشین..

چه قدر دوست داشتم  با پسرک دوست شوم و او بشود رفیق ناباب من و...معتاد بشوم و....قپان و مپان و همه چیز را بی خیال شوم..

_ "چه قدر میشه اقا؟"

_ والا آبجی صندلی ِ جلو نشستی...من همیشه دو تا مسافر سوار می کنم...کولر هم زدم برات خنک شی..ماشینو تازه گرفتم...خیابون رو هم که دیدی کندن...هوا هم خیلی گرمه...

ـ آقا...چه قدر می شه؟

ـ1000 تومن!"

 

 

 

ـ  "قپون" !!!!!

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن.۱: از بلاگ اسکای بدم میاد.فونت های منو چپ و راست می کنه...هیچی سرجای خودش نیست...

پ.ن.۲: بلاگ اسکای= بلاگ قپون!!!!!

پ.ن.۳.اگه یه دونه  ازون رستوران ی منحصر به فرد  ی نیویورک که فقط توش بد و بیراه می گن...توی تهران بود..حاضر بودم تا شب بشینم اون جا و غذا بخورم وحرف بشنوم!

 

 

 

۱۱۸...درمانگاه کریم...

ـثبت نشده!...

ـپس باید چی کار کنم؟...

ـواییسا تا ثبت شه!...

(سی دقیقه ی بعد)

سلام آقا...برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم...

_بهتون نمی خوره معتاد باشید(با پوزخند)...

_عرض کردم ، برای ازمایش "عدم" اعتیاد.انگار ادبیات ِ شما ضعیفه.

_مثلا شما خیلی با ادبیات هستید؟

_مثل این که با شما نمی شه حرف زد...خانم ببخشید...برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم...

_ این جا دیگه این آزمایشو نمی گیرن...باید بری یه جای دیگه...

_کجا؟

_نمی دونم!..ازون آقا بپرس.

_ همون آقای بی ادب؟

_...

_آقا...با شماهستم آقا؟... کدوم آزمایشگاه باید برم؟..

_ (زیر لب) قپون!

جا می خورم که این دیگر چه فحشی است.از این آدم ها هر چه بگویی بر می اید...از خودم می پرسم این "قپون" مربوط به کدام یک از اعضای خانواده است!!..پدر...؟..مادر؟...خواهر؟...شاید یک ناسزای جدید است که همه ی اعضای خانواده را در بر می گیرد...صدایم را بلند می کنم ...

_آقای محترم...لطفا با ادب باشید...پرسیدم کدوم ازمایشگاه باید برم؟

_ بدون این که به من نگاه کند دوباره می گوید..."قپون!"..

خدایا...چرا این کارو با من می کنی؟...همه ی جراتم را جمع می کنم که داد بزنم.."قپون خودتو جد و آبادته"..که یک دفعه یک کاغذ میگذارد جلوی رویم.

_اینم آدرسش.دوراهی ِ قپون!!...

خدایا مرسی.چه خوب شد که اون حرفو نزدم.

(تاکسی)

مرددم که تلفظ درست این کلمه "قپون ِ" یا "قپان"!!!..ازون آدم ِ بی سواد بعید نیست که به جای قپان گفته باشه "قپون"...

_آقا من می خوام برم...دوراهی "قپان"!

_ (با تاکید و تشدید ) قپون؟

_بله..می شه بهم بگید که اون جا پیاده شم؟

(سی دقیقه ی یعد.آزمایشگاه)

 

_ سلام...برای...

_برای هر چی اومدی...اول پول بریز به حساب ِ ...بانک رفاه..آدرسشم این جاست...پیاده نیم ساعت راهه...

_اجازه بدید بگم برای چی اومدم...

_ برای هر چیزی اومدی...

لجم می گیرد و تا اثنی عشرم می سوزد.

(نیم ساعت بعد.بانک.دو نفر مانده که نوبت من شود.)

_خانم محترم...من جلوی شما بودم!

_  خیر آقا نبودید.مگر این که همین الان سبز شده باشید.!

_ خیر خانم.من اون جا نشسته بودم...حواسم به شما بود.

_  پسری که پشت ِ سر ِ من ایستاده بود: تو بی جا کردی حواست به خانم بود..مگه خودت خواهر مادر نداری؟...مرتیکه ی .....

و گلاویز می شوند!!!!

 

(دوباره آزمایشگاه)

_ خانم..این فیش بانک...

_ برق نیست.برو فردا بیا...

_ بله؟

_ واسه آزمایش شنوایی اومدی؟؟؟..گفتم که برق نیست.معاینه ی چشم هم برو...نمی بینی برق نیست؟؟

 

 

(ایستگاه تاکسی)

_(پسرک ِ عملی!)...خانم کجا؟...همین ماشینو بشین..

چه قدر دوست داشتم  باهاش دوست بشم و اون بشه رفیق ِ ناباب من و...معتاد بشم و....قپون مپون و بی خیال شم!

_ "چه قد میشه؟"

_ صندلی ِ جلو نشستی...من همیشه دو تا مسافر سوار می کنم...کولر هم زدم..ماشینو تازه گرفتم...1000 تومن!"

 

 

 

همه شون "قپون" اند!!!!!

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن.۱: از بلاگ اسکای بدم میاد.فونت های منو چپ و راست می کنه...هیچی سرجای خودش نیست...

پ.ن.۲: بلاگ اسکای= بلاگ قپون!!!!!

پ.ن.۳.من از همه بی ادب ترم امروز!

 

 

      

    داستان ازون جایی شروع شد که من دیگه نتونستم بنویسم و....مُردم.

      بذار برات بگم که آدم وقتی می میره چه طور می شه.البته فکر نکنی من خیلی چیز حالیمه ها..نه.اینا چیزاییه که من از دیروز تا حالا نصیب ِ مخ ام شده.

    آدم وقتی می میره...ضعیف می شه...گاهی گریه می کنه...کاری رو که دلش می خواد، نمی کنه یا اجازه می ده دیگران بهش اجازه ندن بره دنبال کاری که دلش می خواد...آدم ِ مرده...موقع حرف زدن با تلفن بغض می کنه و اون قدر هیستری می شه که دستاش خواب می ره.آدم وقتی می میره...همه ی فکر و ذکرش می شه ادب کردن ِ آدمای دیگه و تربیت کردن ِ آدمایی که حالا براش آدم کوتوله شدن!...خلاصه این که من چند وقتی بود که مرده بودم.تا دیروز ، وقتی دکتر گفت"حمله ی عصبی"!!!!...هه...فکر کن؟...آدم زنده که هر چند وقت یه بار بهش حمله نمی شه...مگه نه؟...و تازه دیروز بود که فهمیدم داستان از کجا شروع شده و من کجای داستانم و حالم چه طوریه. و از دیروز مدام به این کلمه فکر می کنم و به خودم که چه قدر مفلوک و بیچاره ام که می ذارم هر چند وقت یک بار...یه چیزی بهم حمله کنه.و این شد که دلم خواست از امروز بنویسم ...شاید خودمو نجات بدم.آخه یه کلیشه ی قدیمی هست که می گه "there is always a way و ببین که آدم به کجا می رسه که دست به گریبان ِ کلیشه ها می شه!...و اینه که از امروز تا هر وقتی که دلم بخواد...می خوام خودم تصمیم بگیرم و خودم هر کاری دلم می خواد بکنم.مگه نه این که تنها غم و غصه ی من...توی اون خونه...این بود که خودم نبودم  و می خواستم خودم باشم؟؟؟...این "خود" ممکنه کاراش درست باشه...ممکن هم هست که خراب کاری کنه...اما خوبیش اینه که خودتی...می دونی؟...نمی خوام فراموش بشم و بچسبم به روزمره گی های دنیا!!..نمی خوام سر ِ هیچ و پوچ خاله زنک بشم و بچسبم به حرفایی که بوی ِ  خودمو نمی ده و فقط بوی ِ " زنده گی " می ده!

    اینم از من!

     

    فکر کنم...حالم اون قدر بد هست ...که بنویسم!