Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

اندر احوالات "مادی ِ" امروز


مجبور می شوم تنها بروم  پمپ بنزین!...نه این یک جمله ی ساده نیست. شاید هم جمله ساده باشد اما بارش بسیار سنگین است. لازم است ذکر کنم این نکته را که در کشور ما یک زن تنها در پمپ بنزین به چشم ِ"بنزین زن" های پمپ بنزین، شبیه یک پیرزن ِ فرتوت بالای صد و هشتاد سال است که دارد از یک کوچه ی تاریک خلوت رد می شود و یک کیف پر از اسکناس های صد دلاری را هم با خودش حمل می کند!...یعنی این قدر ما شبیه ِ ناتوان هایی به چشم می آییم که حامل پول هستیم و پول دار شدن چه آسان با ما!

چشم های ام را یک طوری گرد کرده ام و زل زده ام  به شمارنده ی لیتر که در تمام سال های تحصیل ام این طور گرد نکرده  ام برای تقلب. تمام. چهل هزار تومان. بفرمایید...و دقیقا همیشه همین طور و از همین جا و خیلی تکراری شروع می شود. "نه خانوم...پنجاه تا زدم"..."آقای محترم داره چهل رو نشون می ده..."...نه ده تا هم از کارت قبلی زدم..."من که ندیدم..."..."می خواستی چشماتو باز کنی ببینی...پنجاه تومن می شه. زود باش ماشینا منتظرن"...همان "می خواستی چشماتو باز کنی" و "زودباش" اش کار دست اش داد. فحش بدهم؟...نه من یک خانوم متشخص با سر و وضع آراسته هستم. جیغ و داد راه بیندازم؟...نه من یک خانوم با یک عدد شغل بشردوستانه هستم!...سرم را بیندازم پایین و بروم؟....نه که آن وقت هستی فکر کند من یک خانوم متشخص با سر و وضع آراسته با  یک عدد شغل بشردوستانه ی "خر" هستم!..."خانوم بدو دیگه...پنجاه تومن..."...بدوم؟...بدوم؟...سریع باشم؟...خودت خواستی!...در صدم ثانیه تصمیم می گیرم. زل می زنم به دسته ی مرتب شده ی اسکناسی که توی دست اش است. پنجاه تومانی...صد تومانی...دویست تومانی...پانصد تومانی...هزارتومانی...مرتب و تمیز کنار هم . انگار کن که صد دانه یاقوت یک جا نشسته!...سریع می باشم. اول زل می زنم توی چشمان ِ مرد ِ "بنزین زن" ، چشم های ام را خمار می کنم...یکی از ابرو های ام را می اندازم بالا و با سرعتی باور نکردنی دسته ی اسکناس را از دست اش می گیرم و مثل ِ شاباش می ریزم روی سرش و تا اولین فحش اش را بدهد سوار ماشین می شوم و تخته گااااااااااااااااااااااااااز...

اولین کاری که می کنم زنگ می زنم به برادرک و با بغض می گویم چه کرده ام و او هم اولین چیزی که می گوید این است که "چاله میدونی شدی خواهرک؟" و من سکووووت می کنم و اول سعی می کنم به کاری که کرده ام فکر کنم و بعد سعی می کنم اصلا به اش فکر نکنم ...



نظرات 11 + ارسال نظر
بهروز 1394/07/23 ساعت 10:09

بهترین کار رو کردی

سیمین 1394/07/23 ساعت 14:16

به نظر منم کار خوبی کردی! درس عبرتی میشه براش

برا همکاراش

سمیرا 1394/07/23 ساعت 17:49

کارت عالی بود آفرین.

شیوا 1394/07/23 ساعت 21:52

باران جان اولا که کارت فوووووق العاده بود . کلی لذت بردم . دوما که من هم تقریبا یک بار از هر دوباری که می رم پمپ بنزین این داستانو دارم . من باهاشون دعوا می کنم و تهدیدشون می کنم که الان می رم دفتر و ازت شکایت می کنم . و اونا مثل موش می شن .

زری 1394/07/24 ساعت 10:27

فریدا جان، دوربین دارند پمپ بنزین ها نه؟
نفهمیدم چرا برادرک گفته چاله؟؟؟

نکته ی خوبی بود! دوربین!!! ینی نرم اونجا فعلن هااااا. برادرک معتقدن من کاری بسیار چاله میدونی انجام دادم که البته اصلا مهم نیست برام

سیمین 2 1394/07/25 ساعت 12:19

منم میگم خیلی کار خوبی کردی. یاد میگیره که نباید به یکی دیگه بگه چشماتو باز کن خودش چشمش باز کنه کافیه

آبگینه 1394/07/25 ساعت 13:47

چقد باحال
کلی خندیدم
تا اون باشه یه خانم باکلاس رو دور از جون خر فرض نکنه

دختر نارنج و ترنج 1394/07/25 ساعت 15:17

دل منو که خنک کردی! دست مریزاد!!!

F.GH 1394/07/26 ساعت 01:52

خب خودت بنزین بزن :-)
اشتباهی رفت اون پایین

زین بعد باید همین کارو بکنم. نمی ذارن آدم لیدی بمونه که

غرور و تعصب 1394/08/12 ساعت 14:20



فک کنم واسه همین همه خانم ها خودشون بنزین میزنن

برای جلوگیری از آتش زدن پمپ بنزین ها

پرژین 1394/09/12 ساعت 12:04

اصلا بهش فکر نکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد