اولین سالی ست که اردیبهشت واقعا در چشم های ام " بهشت" است.یا من تا امسال مشکل بینایی و بویایی و لامسه داشتم و اردیبهشت یک فصل بود مثل همه ی فصل ها...یا امسال با همه ی سال ها فرق دارد.این شرکت ِ کذایی ، هیچ چیز که برای ام نداشت ، این یک پنجره ی کنار ِ میز را خوب داشت تا از درختان ِ حیاط و گیاهان ِ چسبکی ِ روی دیوار روبرویی و برگ مو های پیچ در پیچ که می خواهند دستشان را به پنجره ی من برسانند..، بفهمم که "فصل " ها وجود دارند و رنگ شان عوض می شود و به غیر از تغییر ِ حجمی و وزنی لباس های ام ، چیزهای دیگری هم این حوالی اتفاق می افتد. ..
همه ی خنکی ِ این روزهای یک خط در میان ابر و باران
همه ی این رنگ های سبز ِ تازه و تمیز
همه ی صبح های ابری ِ پارک ِ ساعی
همه ی روزهای ارام ِ اردیبهشتی
...
گاهی حس می کنی کسی توی زنده گیت کرم نمی ریزه.ازون خدای بالاش گرفته تا همین همکارای توی اتاق...
این "گاهی" ها همه چیز رو خنک تر و سبز تر می کنه...خیلی خنک و سبز...موخیتو وار!
«گاهی» هایت مستدام باد !
معمولا بعد یک سال مزخرف مذخرف مضخرف مظخرف بهار به نظر زیبای ذیبای ضیبای ظیبا خواهد شد
چی چی وار ؟؟؟؟
mohito