چند روز پیش ، من به برادرک : "نبینم راپورت ِ در ِ ماشین رو به مادرک بدی ها!...من می دونم و تو!"
برادرک شاخ شد که :" من دهن لق ام؟..من تابلو ام؟..من گاگولم؟...من گلابی ام؟..من خرم؟...نه آخه من منگولم؟!"
*****
دیروز مادرک موقع خداحافظی ِ من :" تو رو خدا مامان جون یواش برو...رسیدی خبر بده...کامیونی چیزی یه هو می خواد بپیچه اون لاین ، می زنه به درت!..مثلا می گم!!"
من :
برادرک:
یعنی من هلاک این در لفافه صحبت کردن مامانا هستم :)))