می ترسم از وقت هایی که نوشتن هم خوبم نمی کنه و نمی دونم چی کار باید بکنم.
می ترسم از وقت هایی که می خوام هر چی "سم" توی سَرَم هست رو بالا بیارم توی وبلاگم اما فقط "احساس" تهوع دارم و بدنم سر می شه.
می ترسم از وقت هایی که می پرسن "چته" و هیچ ندارم بگم .
می ترسم از جمعه هایی که کل روز رو می خوابم و صبح شنبه باز دیر می رسم سر کار..
می ترسم ریمیا...از این باران ها کم کم دارم می ترسم...
من حرکت ِ خون رو توی سرم چند روزه می فهمم.این عجیب نیست؟با همه ی چرخش و پیچش اش...
می ترسم وقتی می ترسی
من از ترسیدنمان هم میترسم حالا:(
http://www.4shared.com/mp3/z3Z0QKfi/Uaral_-_Eterno_en_Mi.html
http://s3.picofile.com/file/7393312682/IMG_1223.jpg
نه من از این آهنگ نمی ترسم!