آدم همان طور که گاهی منتظر ِ یک بارقه است برای "خوش آمدید" گفتن به همه ی انگیزه های دنیا توی وجودش ، همان طور هم بعضی وقت ها منتظر ِ یک جرقه است برای "به سلامت" گفتن به همه ی آن انگیزه ای که کمی قبل تر با یک بارقه توی وجودش جمع شده بودند.
یک جرقه که خودت را بزنی به "روانی" شدن ..به "نرگس" را ندیدن...به آشوب به پا کردن...به نیمه شب برگشتن...به سیگار پشت ِ سیگار...به سلام نکردن و بی خداحافظی رفتن...به مثل ِ افعی ِ زخمی نگاه کردن ...به چسبیدن به Tunein...به غذا نخوردن...به زنده گی را کوفت به اطرافیان کردن...به شلوار ِ بگی پوشیدن توی ِ محل ِ کار و به اعتراض حراست محل هیچ حیوانی را نگذاشتن...با پلیور رفتن سر ِ کلاس و به اعتراض ِ مدیر مثل دیوانه ها زل زدن!... یک تلنگر می خواهی برای تنها خوابیدن...برای سر ِ تمرین نرفتن ...برای راه ندادن به ماشین های عقبی توی همت...برای روز را فقط به شب رساندن...و شب را بیدار خوابیدن...برای بی خیال ِ مهاجرت شدن...برای آرایش نکردن...برای ورزش و نقاشی نکردن ....برای سکس نخواستن...برای مرده ی متحرک بودن منتظر تلنگریم انگار.
.یک جرقه..یک نگاه...یک حرف ... برای این که خودت را بزنی به هر چی اخلاق "گند" توی دنیاست ...و بشوی " فاکداپ ترین باران" ِ این روزها...
____________________
پ.ن.1. شاید یک روزی فقط برای این آهنگ ...فقط برای شنیدن ِصدای بچه گانه ای که دور ِ خانه می چرخد و این را می خواند...بچه دار شوم! باور کن ریمیا.
http://www.youtube.com/