نرگس ، همکار سابق ام.که سابقه ی همکاری مان توی شرکت قبلی، چند ماهی بیشتر نشد و آن جا را بوسید و گذاشت کنار و آمد این جا و من دو سال دیگر بدون اون آن جا ماندم و روزی روزگاری گفت که رزومه ای بفرستم و فرستادم و این جایی شدم.
تانی، دخترکی که مصاحبه ی اول ام را به خاطر او رد شدم و آن پوزیشن نصیب ام نشد و چه قدر بد و بیراه همین جا توی همین وبلاگ دورادور و بدون این که بشناسم اش نصیب اش کردم و این طور حرف ها!
سپی، دخترکی که روز مصاحبه ، توی موسسه ی آریان پور کنارم نشسته بود و با هم کلی حرف زدیم و هر دو برای فان رفته بودیم مصاحبه یک طورهایی.
الان... من، نرگس،تانی و سپی ، توی تراس ِاتاق ِ من ، Kent و رکیک ترین شوخی های دنیا و از ته دل ترین خنده های دنیا که از آن ِ ماست. این طور بازی و بُر باید بخوریم توی یک چشم به هم زدن ما آدم ها یعنی؟
نتیجه که با هر کس که هاله ات دورادور یا نزدیک نزدیک گیر می کند، درست و با دقت رفتار کن شاید او، همان او بشود هم سیگار ِ یعد از ناهارت!..این قدر دلچسب و نزدیک یعنی.
خدارو شکر که خنده های از ته دل داری بعد از کلی مدت
خداروشکر باران
میم جین جون