-
[ بدون عنوان ]
1392/02/15 11:27
تاریخ فایل نامبرم را می پرسد و وقتی می گویم می دو هزار و یازده ، با هیجان خاصی می گوید:"الان آوریلی ها دارن می رن مصاحبه...کم کم خودتو آماده کن".این حرف را اگر دو سال پیش، و یا حتا سال قبل می شنیدم، حتمن چشم هایم برق می زد و دوباره می رفتم سروقت مدارکی که باید آماده کنم و بعد برنامه ریزی می کردم و جدی تر...
-
مزه ی این روزها
1392/02/14 03:43
مثل هرروز یک ساعت زود می رسم.با این که شروع ِ ساعت کاری مرز مشخصی ندارد و خبری از کارت زدن نیست ولی مجبورم برای فرار از ترافیک همان ساعت سابق از خانه بزنم بیرون. کیف ام را می گذارم توی اتاق و می روم طبقه ی پنجم که شیری را که روز قبل خریده ام بردارم و یک صبحانه ی درست و حسابی بخورم .به محض این که وارد طبقه می شوم کلاس...
-
Les grands amours n'ont plus d'adresse
1392/02/04 10:21
http://www.youtube.com/watch?v=iSisOy3CQHQ اصلا امروز به این انگیزه آمدم سر کار که توی این یک ساعتی که میتینگ است و طبقه ی ما خالی ست و هیچ کس جز خودم نیست ،این موزیک را بگذارم تا صدای اش بپیچد توی فضای خالی ِاین جا و پنجره ی پشت سرم را هم باز کنم و سیگار...و... وبلاگ. واقعیت اش این است که حجم ِ هیجان ِکار جدید آن...
-
ققنوس روی صندلی ِ کافه
1392/02/01 05:53
یک چیزی هست که من به اش می گویم " blonge date" ! یعنی یک چیزی توی مایه های blind date منتها از نوع وبلاگی! من دیروز یکی اش را تجربه کردم و عجب هیجان ِ عظیمی. تا لحظه ی آخر فکر می کردم که الان به جای "قوقی" یک آقای سیبیل کلفت ِ مهربان می آید جلو و می گوید:" ta daaaaaaa..من قوقی ام.قهوه مو...
-
دارم جا می افتم خدا رو شکر!
1392/01/27 23:53
_ سلام خانوم فلانی..من دکتر قاف هستم. من : الو؟...صداتون نمیاد...شما آقای؟ _ الو؟..الو؟...حالا بهتر شد؟...سلام.من دکتر قاف هستم. من: سلام آقای قاف.حالتون چه طوره؟ _ ممنونم. آقای پ نیستن؟ من: نه خیر...تشریف ندارن آقای قاف...زمان همایش ژنو مشخص شد؟ _ بله برای همون تماس گرفتم...پس بفرمایید بهشون که دکتر قاف زنگ زد! من :...
-
درد در درد
1392/01/27 00:25
بابای شاه بلوط. .. کاش شماره ای داشتم و برای ات پیغام می دادم که حسابی گریه کن و تا آن جایی که می شود خاطره های اش را به زبان بیاورو تا هر جایی که توان داری داد بزن و یادت نرود که با همه ی وجودت به مادرت دلداری بدهی . اما بعد از همه چیز برگرد این جاو ما منتظرتیم فرزانه و ما هم خوشحالیم برای این که یک بابایی دیگر درد...
-
ژن ِ"گل و گیاه باز" م دارد گل می کند!
1392/01/26 23:25
می دانی ریمیا واقعیت اش این است که خوب که عمیق می شوم می بینم توی دورترین و محو ترین خاطرات دوران بچه گی ام همیشه پای یک گیاه در میان بوده! این برای این بود که مادربزگ و پدر و عموی ام که همه توی یک ساختمان زنده گی می کردیم دیوانه ی گل و گیاه بودند و باغچه و راه پله وپشت بام و زیر ِ بام و خلاصه تا جلوی در همیشه پر از...
-
اولین "من"
1392/01/19 01:10
اول ِ صبح فکر کردم تنها چیزی که امشب توی وبلاگم می نویسم این است که yes baby این جا اینترنت فیلترینگ ندارد!...این جا خانوم ها مثل "خانوم" ها لباس می پوشند و از مانتو و روسری های بد ترکیب خبری نیست .فکر می کردم که امشب قط یک جمله می نویسم و توی دلم جیغ می زنم که من یک تراس دارم توی اتاقم که "جولیا"...
-
دلگرم و بی قرار...
1392/01/13 21:09
سیزده به در را بعد از هفت سال با مامان و بابا و برادرک و خاله و دایی ها و مادر بزرگ و پدربزرگ بودم.هیچ چیز عوض نشده بود. حیاط پشتی ِ خانه مان کنار ِ کوه. چرت و پرت گفتن ِ دایی ها و ریسه رفتن ِ کوچک تر ها. چشم و ابرو آمدن ِ زن دایی ها برای مامان و خاله. از زمین و زمان بالا رفتن ِ برادرک و پسر خاله ها. فکر می کردم که...
-
باور کن...
1392/01/12 10:59
http://www.youtube.com/watch?v=6xcmgn-x7N0 من اصلا کاری ندارم که این خانم خودش را قاطی بازی ِ من و تو کرد و امیر حسین را ناعادلانه حذف کردند و مجید را به عنوان تخمه آفتابگردان قاطی "آجیل ِ چهار مغز ِ" فینال کردند !و بعد ندا و آن صدای پر از قابلیت را کردند سوم که مثلا بین مجید و ارمیا جای شکی نیست برای ارمیا....
-
بدون شهر!
1392/01/12 02:29
قرار می گذاریم که دو ساعت قبل از رفتن خانه ی نیکول ،جمع شویم خانه ی سعید و نقش های مان را دو به دو تمرین کنیم.یک ربع زود می رسم. بدون این که بپرسد کیست ایفون را می زند.یک راست می روم طبقه ی دوم.در ورودی شان باز است.صدای سعید می آید که دارد با تلفن حرف می زند. در را می بندم و می روم سمت اتاق اش.تا روسری و مانتو ام را...
-
لب تاب ِ پر آب و تاب
1392/01/11 02:57
بالاخره برادرک را خفت کردم تا برویم و برایم لبتاب بخریم.چند بار تهدیدش کردم که اگر نیایی خودم می روم ها.که پاسخ آمد:" اره تو که واردی!برو بگو آقا لبتاب قرمز دارین؟!" برادرک کرم ِ کامپیوتر است.هم در رده ی نرم تنان...هم سخت تنان!یک جمله بخواهد درباره ی کامپیوترش حرف بزند ، هیچ کلمه اش شبیه آدمیزاد نیست. از...
-
[ بدون عنوان ]
1392/01/03 00:35
کمی آن طرف تر پشت ات به من و روی ات به دخترهای لوند ِ میهمانی ست!گپ می زنید مست. حواس ات نیست و حواس ام هست! دوستت می پرسد:"شب ها تنها نمی ترسی باران؟".ته ِ گیلاس را می روم بالا و گیج و منگ می گویم:"نه...ولی راست اش بعضی شب ها خاطرم نا آسوده می شود و حس می کنم کسی دارد توی قفل کلید می چرخاند...احساس می...
-
چرت نوشت!
1392/01/01 19:54
سخت نوشت 1 : از وقتی ماشینم" رابیده" شده و لبتابم "ربوده " و وی پی ان ها هم افتاده اند به "ریپیدن"، من رسما ارتباطم را با دنیای مجازی و خانواده ی مجازی ام از دست داده ام. کامپیوتر خانه را هم پارسال همین موقع روشن کرده ام و در حال بالا آمدن است هنوز! .ایپاد که بدون وی پی ان یعنی چیزی در حد...
-
پیش- بهاری
1391/12/27 09:39
کاغذ بازی های تسویه حساب ام را کردم و آمدم بیرون.حوصله ی سوار و پیاده شدن از تاکسی را نداشتم.زنگ زدم به آقای نویسنده که ببینم کجاست و اگر می تواند بیاید دنبالم.گفت :" چند تا مهمان داریم و دارم می برم شان خانه!".دلخور پرسیدم" این حال و روز و مهمان ِ ناخوانده؟".مهربان گفت:" ناخوانده ها گاهی عزیز...
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 23:10
هرآن چه توی شرکت داشتم جمع کردم و آوردم.سر راه رفتم و سرخوش کیف و کفش چرم خریدم.لبتاب و همه ی زنده گی ام را گذاشتم صندوق عقب و رفتیم اوپرا. برگشتیم...همه را زده بودند! من مانده ام و یک ایپاد. حال گهی دارم.ممنونم
-
یه مرد...
1391/12/22 11:46
سایت تخفیفان برایم کوپن 90 درصد تخفیف ِ آخرین اجرای گروه اوپرای کمدی ِ آنسامبل را فرستاده."جیاموکو پوچینی".تاتر به زبان ایتالیایی اجرا می شود با زیر نویس فارسی. نمایش جدیدمان چیزی توی همین مایه هاست.کمدی و آواز و موسیقی.سریع کلیک می کنم روی خرید آنلاین کوپن های باقی مانده.هفت تا باقی مانده! خودم و تو و چند...
-
وقتشه..وقتشه رفتن...
1391/12/20 15:46
رفتنی که باشی ، دیگر هیچ چیز روی اعصاب ات نمی رود.نه بداخلاقی های "آقا سلام" و غر غر کردن های اش.نه چشم و ابرو آمدن های خانم "میم" ، نه دیر آمدن و زود رفتن های خانم "علف"، نه سم کوبیدن های آقای "ی" ، نه دو دستی غذا خوردن ِ شوهر ِ خانم "علف"، نه ساعت ِ حضور غیابی که...
-
رهاااش کرده بودم رییس..!
1391/12/17 10:21
دیروز را مرخصی گرفتم که خودم ، فکرهایم، ریجکت شدنم و روزها و برنامه های نابسامان ام را جمع و جور کنم. از خواب که بیدار شدم ،قبل از این که سرم را بگیرم زیر شیر(از ادونتج های کچلی ست، بعله!) ، یک راست رفتم طرف پنجره ی آشپزخانه و بازش کردم چهارطاق .یک تخم مرغ گذاشتم آب پز شود. سه تا نان هم گذاشتم توی تستر.چند تا پرتقال...
-
صلیب !
1391/12/14 12:22
می گوید:" هر دو شیرجه می روید زیر آب.هر که دیرتر آمد بالا برنده است.یک ...دو...سه!" و می پریم توی آب.به محض این که می رویم کف آب و خودمان را پیدا می کنیم...روبروی هم قرار می گیریم. بی حرکتیم اما هرازگاهی با دست های مان آرام آرام آب را کنار می زنیم.اول اش آسان است و فقط توی چشم های هم نگاه می کنیم...اما کم...
-
خودم
1391/12/07 00:50
ترنج و آقای نویسنده خوابیده اند.همه ی چراغ ها را خاموش کرده ام و فقط هالوژن های اوپن را روشن گذاشته ام. خودم را نشانده ام روی میز ِ کوچک ِ آشپزخانه .یادداشت ها و پرینت ها را گذاشته ام کنار و به جای اش "برایم" نسکافه درست کرده ام.من به فردا ساعت ده فکر نمی کنم ، اما انگار فردا ساعت ده ، دارد مدام به من فکر می...
-
"گم -رک"
1391/12/01 12:10
پنجمین روزی بود که برای گرفتن و چلاندن ِ حال ِ بی حالم ، روانه ی اداره ی گمرک ام کردند! آقای "ی" برای این که درسی به من داده باشند و به قول خودشان زبان درازم را کوتاه کرده باشند، کار ِ گمرکی شان را انداختند گردن من و این چنین بود که محکوم شدم به" اداره ی گُم رک"!.حبس ابد و اعدام اگر بود فکر کنم...
-
قهر قهر تا روز ِ قیامت!
1391/11/29 14:26
مسیج داده که :" باران...پارسال دقیقا همین ساعت بود. بعد از دوازده ساعت درد..پیشونیمو بوسیدی و از اتاق رفتی بیرون .خانم دکتر بعد از تو ازم پرسید خواهرته؟.گفتم خواهرمه..دوستمه...مهربون مثه مادرمه...همه کسمه!" جواب دادم :" چرت نگو بابا مارمولک...تو اونقد درد داشتی و اونقدر بهت مسکن زده بودن...آخراش به من...
-
تف!
1391/11/27 17:29
از دو ماه پیش می گفت که می خواهد برای تولد یکتا چنین کند و چنان کند.گفتم بچه ی یک ساله چه می فهمد از دی جی و ده جور غذا!اگر می خواهی برای دل خودت میهمانی بگیری چرا می گذاری به حساب بچه که همه چیز مسخره به نظر بیاید؟دی جی آهنگ های شش و هشت بزند ، همه آن وسط از رقص خودکشی کنند و بچه توی اتاق سرش با پرستارش گرم باشد و...
-
اختلال طبقه ای!
1391/11/24 10:36
گیشا.درست زیر پل اش منظورم است ،یک نادانی کمی جلوتر نافرم پیچیده بود و نادان های دیگر که ما باشیم مانده بودیم توی ترافیک و بد و بیراه می گفتیم!(نادان را برای بد و بیراه گفتن گفتم ، وگرنه توی ترافیک ماندن که دلیل ِ نادانی نیست!).چشمم به پرادویی بود که روبروی ام بود و تمام مدت به این فکر می کردم که چرا این ماشین امروز...
-
دور ِ همی
1391/11/18 11:45
یک شماره ی نا آشنا.و درست وقتی انتظار داری یک صدای نا آشنا هم آن طرف باشد ، صدا آشناست. همکار سابق- دوست ِ فعلی که از این شرکت ِ مافیایی کند و رفت و سفید بخت شد توی آن سازمان "اسمشو نبری" که حالا کار می کند .با عشوه می گوید " اتفاقی روی میز رییس دیدم که رزومه ت جزو ده تای شورت لیست شده است". عوض ِ...
-
در میهمانی اتفاق افتاد!
1391/11/17 20:29
فضا فضای انگشتر الماس ام را ببینید و لباس میلیونی ام را کیف کنید بود(.نه خیر من نه انگشترم از ان چیزها بود و نه لباس ام از ان چیزک ها.بنده وصله ی ناجوری بودم و برای کاری رفته بودم.خیر من خدمتکار نبودم....چه قدر حرص فکر خواننده را بکنم!پیرم کردید !) نمی دانم چی چی جون برگشت به کدام جون با هزار قروکرشمه و تاب و مژک مژک...
-
حرف ها و حروف ها!
1391/11/16 13:19
کاش کر نبودیم و آن شبی که گفت :" بگم ...بگم؟؟" ...الف بعد از گاف اش را هم شنیده بودیم !
-
عنوان ام کجا بود بلاگ اسکای ِ خر!
1391/11/15 09:14
آدرس را دوباره چک می کنم.طبقه ی سوم.آسانسور خراب است.باید از پله ها بروم .پاهای ام از حرکت های پرشی ِ نیم ساعت ِ قبل درد می کند و دماغم پر از بوی لجن است هنوز! قیافه ام شبیه آدم های بی خون و روح است.حراست گفته خانم های طبقه ی اول آرایش زیاد می کنند!.حق دارند خب.مردک های پر از تعفن که جلوی در می نشینند ، حتما حالی به...
-
سه تا دل برای به دست آوردن...
1391/11/11 00:37
خانم طبقی اولی اسم اش نسرین خانم است.یک خانم ِ تمیز و مرتب و ترگل و ورگل و خانه دار و همیشه _رژ لب بزن و رژ گونه یادش نرود _ که البته مدیر ساختمان هم هست .شوهرشان کارمند بانک است و آقایی بسیار مودب و مرتب.نسرین خانم هم خانم خوبی ست فقط کمی زبان شان مثل ِ نوک ناخن های شان تیز است. هر بار مرا می بیند شروع می کند به گله...