چرا همه کسانی که دور و برم هستند٬ حتی آدمای مجازی٬ حالشون بده. واقعاْ من اینو از کی باید بپرسم
تو یک دلیل برای خوب بودن بگو..و من یک دلیل برای بد بودن...تو دوباره یک دلیل برای خوب بودن بگو..و من دوباره یک دلیل برای بد بودن..تو دلیلی دیگر برای خوب بودن بگو و من دلیلی دیگر برای بد بودن..ان وقت...تو دیگر هیچ دلیلی برای خوب بودن نداری که بگویی و من هنوز هزار دلیل برای بد بودن دارم!
سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس این صدای سکوت منه در برابر منطقی که دست همه منطق ها رو بالا می بره به علامت تسلیم٬ علامت رو از اون جهت گفتم که این روزا هر کاری می تونه علامت خیلی چیزها باشه ... دلم می خواست جواب که نه حس ام رو از این حکایت پیش آمده در وبلاگم بنویسم٬ اما انگار حالم جواب نمی ده٬ بعد نمی دونم چرا یاد شعری افتادم که برایت می نویسم٬ باران :
یه کرم بود٬ هی تو خودش می لولید. دو تا کرم بودن٬ تو هم دیگه می لولیدن. سه تا کرم بودن٬ نوبتی تو هم می لولیدن. چهار تا کرم بودن٬ دو به دو تو هم می لولیدن. پنج تا کرم بودن٬ به هم گره خورده بودن. صد تا کرم بودن٬ انگار یخ زده بودن. هزار تا کرم بودن٬ معلوم نبود کی تو کی می لوله. آفتاب که اومد دیگه هیچ کرمی نبود ...
از شعر...بلند خندیدم.بلـــــــــــــــــــــــــند...:))))))
یعنی واقعاً فکر می کردی عشق و ازدواج الزاماً به هم ربط دارن ؟
کاش دومین اتفاق را نمی نوشتی!
محمد...خودم هم وقتی دوباره خوندم فکر کردم که دوباره نوشتن <اتفاق> اتفاق جالبی نبوده!:)..بذار گاهی نوشته ها نشون بدن که چه قدر حال کسی بده.
چرا همه کسانی که دور و برم هستند٬ حتی آدمای مجازی٬ حالشون بده.
واقعاْ من اینو از کی باید بپرسم
تو یک دلیل برای خوب بودن بگو..و من یک دلیل برای بد بودن...تو دوباره یک دلیل برای خوب بودن بگو..و من دوباره یک دلیل برای بد بودن..تو دلیلی دیگر برای خوب بودن بگو و من دلیلی دیگر برای بد بودن..ان وقت...تو دیگر هیچ دلیلی برای خوب بودن نداری که بگویی و من هنوز هزار دلیل برای بد بودن دارم!
سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
این صدای سکوت منه در برابر منطقی که دست همه منطق ها رو بالا می بره به علامت تسلیم٬ علامت رو از اون جهت گفتم که این روزا هر کاری می تونه علامت خیلی چیزها باشه ...
دلم می خواست جواب که نه حس ام رو از این حکایت پیش آمده در وبلاگم بنویسم٬ اما انگار حالم جواب نمی ده٬ بعد نمی دونم چرا یاد شعری افتادم که برایت می نویسم٬ باران :
یه کرم بود٬ هی تو خودش می لولید.
دو تا کرم بودن٬ تو هم دیگه می لولیدن.
سه تا کرم بودن٬ نوبتی تو هم می لولیدن.
چهار تا کرم بودن٬ دو به دو تو هم می لولیدن.
پنج تا کرم بودن٬ به هم گره خورده بودن.
صد تا کرم بودن٬ انگار یخ زده بودن.
هزار تا کرم بودن٬ معلوم نبود کی تو کی می لوله.
آفتاب که اومد دیگه هیچ کرمی نبود ...
از شعر...بلند خندیدم.بلـــــــــــــــــــــــــند...:))))))
خرد و خراب و خسته در آن سوی دیگری
خرد و خراب و خسته در این سوی دیگرم
خرد و خراب و خسته ایم