ظاهر قضیه:
اقای الف.. سه سال سابقه کار تدریس برای سفارت بهم داد ..
لایه ی زیرین قضیه:
یه کلاس ساعت هفت تا هشت و نیم شب هم بهم رسما چپانده شده.
لایه ی زیر تر ِ قضیه:
قراره از اول مهر...شش صبح تا پنج بعد از ظهر..توی شرکت جون بکنم...و هفت تا هشت و نیم..هم توی کیش جون بدم!
باطن قضیه:
دل تو دلم نیست مهر شه و کلاسا شروع شه و با داد بپرم وسط کلاس و وقتی بچه ها ترسیدن و بهت زده شدن....بگم " حالا اگه گفتین ترسیدن و بهت زده شدن" چی می شه؟.خیلی تا مهر مونده؟ .جون به جونم کنن خر ِ تدریس ام.
نه!!!! مثه اینکه هنوز زنده ای!!!!!
هنووووووز.بعد از بیست و هفت سال!