Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

هزار و چهارصد و شصتمین روز

دلم میخواست امروز پر از "تو " بود.دلم می خواست می رفتیم ناهار بیرون و بعدشم قدم می زدیم .بدون این که به این فکر کنیم که من امتحان دارم و تو کار داری.دلم میخواست می رفتیم همون گردباد ِ خودمون.دلم می خواست من از کارم جیم می زدم و تو هم به یه بهونه ای می زدی بیرون و توی ونک همدیگه رو می دیدیم ...

یاد اولین روزی افتادم که توی میدون ونک  منو بدون لنز دیدی...با اون روسری سبز.من دستتو می کشیدم که بریم اما تو  تکون نمی خوردی و فقط می گفتی : جدی می گم..جدی می گم...جشمات خیلی خوشگله این طوری!!

...



کاش اینقدر همه چیز به هم گره نخورده بود و پیچیده نشده بود. کاش مثل همه ی آدم های نرمال دنیا نمی گفتیم که "امروز کار داریم...بذاریم برای بعد!".




دلم عجیب امروز رو ..اون جوری که نیست...میخواد!


نظرات 2 + ارسال نظر
محمد 1389/09/16 ساعت 17:26

دلم عجیب امروز رو ..اون جوری که نیست...میخواست!

سربه هوا 1389/09/17 ساعت 08:43

سالگرد ازدواجتون مبارک

مبارک؟...نمیدونم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد