میشینیم توی ماشین..
تو مشغول ِ باز کردن ِ بسته ی سیگاری.
میگم: همین جوریش با هرروز نفس کشیدن توی این هوا دو سه تا بسته به حسابمون نوشته می شه!
مکث می کنی.بسته ی سیگار رو میذاری توی جیب ات و می گی: باشه .نمی کشم.
.دستمو میذارم روی صورت ات و می گم : ممنونم...باورم نمی شه که گوش دادی!
***
صبح وقتی چشمامو باز می کنم ...اولین چیزی که می بینم ته سیگارهاییه که شب قبل وقتی پای کامپیوتر بودی کشیدی.
ممنونم.حالا دیگه اصلا باورم نمی شه که گوش دادی!
ــــــــــــــــ
.ریمیا لازم نیست قیافه تو اون جوری کنی و بگی که تازگیا به همه چی گیر می دم!...خودم می دونم.احتیاجی هم به اون قیافه ی کج و کوله ات ندارم!شاید یه دوره باشه و بگذره.شایدم یه دوره باشه و قرار باشه که نگذره.شایدم هیچی نباشه فقط این من باشم که دارم یه باران دیگه می شم!...بازم برام مهم نیست.بدم هم نمیاد یه مدت آب روغن قاطی کنم.رهاااا می شم ...رهاااا...میفهمی؟...
ای کاش امثال شما تو یه نشریه مطلب مینوشتید تا قلمتون جهت بگیره!!
کدوم جهت؟!