Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

qu'on est bien chez soi

این جا انگار همان اتاق است

همان اتاق ِ من که تا صبح بیداری های من را دیده...

همان اتاقی که اشک ها و لبخند های  من را دیده..

همان اتاقی که همیشه ی خدا درش بسته بوده ...

و این جا گویا همان خانه است

همان خانه ای که روزگاری برایم همه چیز بود...جز خانه!

و این زن  ِ آرام... هم همان مادر است ..مادر ِ چهارسال پیش و گر یه های اش...

و   این مرد که در سکوت تلویزیون تماشا می کند ..همان پدر.پدر ِ من.پدر ِ آن سال و فریادهای اش.

و  این پسرکی که دست از سر به سر گذاشتن من بر نمیدارد ...همان برادر که درِ بسته ی اتاق اش کنار ِ در ِ بسته ی اتاقم بود!


پس..پس..

یک نفر  به من بگوید..چه شده؟

پس چه شده که این روزها نه این اتاق همان اتاق است و نه این خانه ، آن خانه و نه این مادر..آن مادر و نه این پدر آن پدر و نه این برادر..آن برادر؟


نکند که آن من هم...

نظرات 1 + ارسال نظر

Je veux dire quelque chose mais je ne peux pas , c'est tres difficile de parler dans cette situation , Je comprends parfaitement mais je ne peux pas dire quelque chose ):

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد