Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

رنگ امروز

می نشیند و می گوید: " آقا من سه نفر حساب می کنم!".صندلی ِ قهوه ای ِ جلو که پر بود  .عقب هم که من نشسته بودم.با تعجب نگاه اش می کنم.کراوات ِ خوش رنگ اش به چشم های خوابالودم انگار جان می دهد..یک جور  رنگ ِ جادویی که باید کلی فکر کنی که چه رنگ هایی با هم ترکیب شده اند. با لبخند می گوید :"  .شما خیلی شبیه ِ خانوم ِ برادرم هستین!".نمیدانم چرا از آن پوزخند های  مسخره می زنم.از همان هایی که انگار می گویم " هه!".دست اش را جلو می آورد :

_" من اهورام از اریکسون!"


..به نظرم ترکیبی از سبز آبی  که با   آلبالویی  تیره شده و کمی هم زرد و سفید  که چرک اش کرده  و...


تازه انگار بیدار شده ام .شیطنت ِ خرکی ام گل می کند.


_ " من باران از ایران"!


 و به دست اش که برای دست دادن هنوز دراز مانده ، نگاه می کنم.چشمان اش برق می زند.با همان دست ، موبایل اش را  از توی جیب اش در می آورد و جلوی صورت اش  می گیرد و  می گوید : "میس میندازی یا بندازم؟".


از سرعت عمل اش خنده ام می گیرد.می گویم :" هیچ کدوم!".

_"چرا ؟"

رنگ موبایل اش ،   یک جور نقره ای ِ مات با دو سه تا نوک ِ قلم مو   مشکی و کمی هم خاکستری و ...شاید یه طیفی بشه از رنگ ِ کراوات ...چهار تا یا پنج تا طیف بعد ازون...


_ "چون کسی رو می بینم!"

_" منظورت اینه که دوست پسر داری؟"

_" کسی!"

_"   پس چرا وقتی گفتم من اهورام گفتی منم بارانم؟"


یعضی ازین پیرهن های مردانه  عجب رنگ های عجیبی دارند این روزها.توی هوای ابری عجب سایه ای می اندازند.شفاف...


_"چرا؟؟گویا    دوست داشتید با بی ادبی رومو برگردونم یا بهتون چشم غره برم و چند تا فحش هم نثارتون کنم ؟؟.لااقل این طوری دوستانه و انسانانه حل اش می کنیم!"

میخندد.

_" انسانانه؟؟".


...  دندان های سفید  ...سفید ِ سفید که نه.انگار یک لایه ی نقره ای هم ..نقره ای که نه...کمی مهتابی ِ مات...


می رسم به چهارم.

_" اقا من پیاده می شم!"


دررا باز می کند و از ماشین بیرون می رود و می ایستد..پیاده که می شوم...دست اش را دوباره طرفم می گیرد و می گوید"خوشحال شدم.لااقل انسانانه دست بده."


کاملا انسانانه دست می دهم و خداحافظی می کنم...

____________________


آسمان ِ  امروز.کمی نارنجی و خاکستری .تا قسمتی آبی...و..


خودم ، کمی نارنجی و یک ناخن آبی و یکی دیگر سبز و ، صورتی و کمی هم زرشکی!


نظرات 5 + ارسال نظر
ستاره 1389/11/07 ساعت 01:15 http://ecoli.persianblog.ir

رنگ امروز من نقره ای

سر به هوا 1389/11/09 ساعت 08:17

چقدر گیر دادی به رتگها !!

من به اونا....یا اونا به من؟

[ بدون نام ] 1389/11/10 ساعت 00:09

رنگین کمان :)

اون رنگین کمان هم من بودم ، اسم یادم رفت D:

نازی 1389/11/10 ساعت 09:28

عجیبه. مردم برای من ترکیبی از رنگهای مختلفی هستن که نهایتاْ یه خاکستری حال به هم زن تبدیل می شه. خوم اغلب هیچ رنگی ندارم. اما جالبه تو همه چیزو اینطور رنگی می بینی.

به من اگر بود..ادم ها رو حذف می کردم..جای همه شون رنگ میذاشتم.. جای خودم...جای تو...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد