من این جا نشستم و انگار توی دل ام دارن رخت های یک سال و پرده و ملحفه می شورن!! و مدام ناخن هامو می جوم و دل توی دلم نیست و مدام گوشام تیز می شه که ببینم این حراستیا که هی می رن بیرون و میان تو...چی می گن و مدام قلبم می لرزه و چشمام پر و خالی می شه و هی ساعت رو نگاه می کنم و هی با این آقای به شدت سبز توی شرکت چشم تو چشم می شم و هر دوتامون تو خیالمون به هم "وی" نشون می دیم و هی بالاترین و سی ان ان و فاکس و فیس بوک رو رفرش می کنم ...و یاد این میفتم که رای ما رو دزدیدن و باهاش پز دادن ...
اونوقت خانم ف یه هو میاد می گه." مسیج ولنتاین چی داری؟"!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آخرشو خوب اومدی
ولی حیف
من رفته بودم .. و کمرم هنوز درد میگیره گاهی .. نفهمیدم زنجیر بود یا باتوم..