Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

fight

ماهی ، هیچ حالش خوب نیست ریمیا.بی حاله.باله هاشو تکون نمی ده.چشماش نیمه بازه.غذا که براش می ریزم نمی پره از آب بیرون.هیچ تلاشی برای شنا کردن نمی کنه.خودشو رها می کنه توی لیوان.انگار چرت می زنه.دیگه وقتی صدای کاغذ شکلات منو میشنوه ، مثل وحشی ها اینور و اون ور نمی ره.سخت نفس می کشه.آبشش هاش کمی تیره شده.نکنه جلوی چشمام بمیره ریمیا به سرم زده ببرم اش رهاش کنم توی دریاچه ی پارک ساعی ، که اگه قراره اتفاقی بیفته ، من نبینم.اما آخرش که چی؟..چه اون جا بمیره...چه زنده بمونه...قضیه دلتنگیه منه.هربار یه تلاش کوچیک می کنه تا بیاد روی آب ، اندازه ی دنیا امیدوار می شم و می گم :آره آره بیا بالا.اما بعد چشماشو می بنده و انگار سقوط می کنه کف ِ آب.اون موقع است که انگار دنیا روی سرم خراب می شه و فکر می کنم الانه که تموم کنه و بیاد روی آب.دلم می خواد ببرم اش دکتر ، دوست دارم هر دارویی که پیدا می شه براش بگیرم تا بمونه...اما همه چیز می گه که آخرشه."الی" می گه باران اون اصلا هیچ درکی نداره از مردن یا زنده بودن ، یکی دیگه می خری .اما من می بینم که میخواد زنده بمونه.و الا این همه تلاش برای باز نگه داشتن چشماش...این همه تلاش برای نفس کشیدن.مگه می شه نفهمه زنده گی کردن یعنی چی؟..داره تلاش می کنه.میبینم.زنده گی رو دوست داره ریمیا.داره می جنگه ریمیا. کاش می شد از آب بیارمش بیرون و بین دستام نگهش دارم و ببوسم اش .کاش می شد بگیرم اش روی قلبم تا آروم بگیره. کاش نمیره و نبره اون همه خاطره و قصه رو.کاش بمونه و باز صبح ها که میام سر ِ کار و کیفمو میذارم روی میز ، بالا پایین بپره.

 

کاش بمونه...

 .



نظرات 1 + ارسال نظر
مخلص 1390/03/18 ساعت 20:02

http://goldfish-emergency.com/viewpage.php?page_id=6

ممنونم."فایتر" فایتید و زنده موند:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد