Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

سیاه

 
این داستان دخترکی ست که یازده انگشت داشت.و نه تنها یازده انگشت ، که یازده ناخن.و تازه فکرش را بکن که همه ی آن ها هم همراهش نبودند.یکی از انگشت های اش ، پیش یک مرد بود.یک مرد که یازده انگشت داشت..و نه تنها یازده انگشت...که یازده ناخن

__________________________________________________________
پ.ن.1.این قصّک رو یه نفر توی ِ یه برگ از یه دفترچه یادداشت ِ آبی یا نارنجی یا زرد ....شایدم سبز رنگ به زور جا داده بود!
  پ.ن.2.واقعا به چی فکر می کرده؟!
پ.ن.3. این نقاشیه هم ضمیمه اش بود! نمیدونم کار ِ نقاش این قدر خوب بوده در آفرینش این خط خطی ها ، یا کار ِ اپلیکیشن اش؟؟
پ.ن.4.هوا هفتاد درجه هست دیگه؟؟!

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد 1390/03/31 ساعت 14:45 http://keraszard.blogsky.com

شاید به قصه ای دور٬
در گذشته ای دور یا آینده ای دور.

شاید هم به هیچ چیز فکر نمی کرده!

شایدم هیچ کدوم.


اصلا نمیفهمم !!!!!

منم همین طور!!!!!!

نازی 1390/04/09 ساعت 19:31

آدم جالب و خطرناکی بوده حتماْ.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد