Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

به طعم شیرین اسید!




آمنه عفو کرد





و به همه ی دخترها و زنان  ایران خیانت کرد و این خیانت رفت به حساب مبارزه با خشونت! انگار که فقط آمنه وام دار ِ این مبارزه بود و حالا حساب اش پاک شده!

کاش ...کاش ...کاش کسی آن دور و برها بود و به جای گریه و زاری به آمنه می گفت که مطمئن باش  اسیدی که روی صورت تو پاشیده شد ، سال ها بعد پاشیده می شود توی زنده گی ِ زن و دخترک ِ همین "مجید". کاش کسی بود و به امنه می گفت که اگر قرار بود از حق مان بگذریم ، شیوا و هاله و ژیلا بنی یعقوب و بهاره هدایت و صد ها نفر دیگر  هم الان  گذشت کرده بودند و داشتند مثل من و تو  زنده گی شان را می کردند!

باور کن اگر نمی گذشتی ، هیچ کس به تو ظالم و سنگدل نمی گفت.میخواستی ببخشی؟...میخواستی لذت عفو را بچشی؟...یک چشم اش را می بخشیدی.می گذاشتی تا آخر عمر یادش بماند حماقت اش .کاش یک لحظه فکر می کردی .به این که   "نه" گفتنی   و چشم ها و صورتت را سوزاندند و  همه ی  زن هایی  که  "بله " گفتند و همه ی زنده گی شان سوخت .

نمی دانم چرا این قدر خبر بخشیدن ات برای ام تلخ بود.نه این که دلم بخواهد کسی کور شود.نه. اما نمی دانم چرا این بخشش برایم از جنس ِ همان بخشیدن های "سوختن و ساختن " وار بود.

دلخورم.از همه ی خبرها.از همه ی این همه خبر که خبر ِ خوبش هم بوی تلخی می دهد.


_____________________________________________________


پ.ن.1.آن قدر عصبانی بودم که آقای میم که پیروزمندانه وارد اتاق شد و خبر را مخابره کرد از روی صندلی بلند شدم و همان طور که  با عصبانیت از اتاق خارج می شدم چشم در چشم اش شدم و گفتم  :" اره واقعا جالبه!! مبارزه علیه خشونت ِ خوبی بود!!...اصلا چه طوره مثل همون لینک جنگ تفنگ آبی در بوستان نمی دونم کدوم گور که خودتون برام فرستادید....برید به شهرداری پیشنهاد بدین که جنگ تفنگ های اسیدی بذارن و بعدشم همه ی زن ها مرد ها رو ببخشن  و کل ِ خشونت ریشه کن شه..ها؟؟؟؟؟.".

آقای میم ِ شرمسار تا حالا ندیده بودم که دیدم!


پ.ن.2.ایران ِ ما پره از "آمنه" هایی که در خلوت می سوزند و جلوی چشم همه توی دوربین  "می بخشند"!




نظرات 1 + ارسال نظر

دیر این کامنت رو می نویسم تا شاید شما کمتر عصبانی باشی . و اینکه این کامنت بیانگر این نیست که من درک نمی کنم حرفتو و احساستو .

اول : نفس قصاص عملی خشن و حیوانیه و به دور از انسانیت . این به معنای بخشیدن مجرم یا کم کردن مجازاتش یا فراموش کردن ظلمی که شده - در اینجا یه آمنه - نیست . مجازات باید مطابق و برابر با عمل مجرمانه باشه اما انسانی . برای اینکه در غیر این صورت در بلند مدت کیفیت و کمیت خشونت در جامعه بالا می ره . و این به ضرر خود ما ، تک تک افراد همین جامعه است . و هممون تبدیل به قربانی می شیم .
و معتقدم که قصاص کلاهیه که سر ما گذاشته می شه برای فراموش کردن ناکارآمدی سیستم پلیسی و قضایی مون . پلیسی که نمی تونه نظمی در جامعه برقرار بکنه که این اعمال مجرمانه به حداقل برسن . و قضاوتی که برای فرار از مسئولیت میاد و بر موج احساسات جامعه سوار می شه ، صورت مسئله رو پاک می کنه و می گه قصاص !


دوم : ماندلا بعد از بیست و هفت سال که از زندان در اومد و بعد از چهارسال مبارزه ی بعدش ، وقتی رئیس جمهور شد گفت : " می بخشیم اما فراموش نمی کنیم " .
این بغض من و شما فکر می کنم از همین جا میاد . در اینجا بخشش به وجود میاد اما فراموشی هم همراهشه .ما بعضا می بخشیم اما فراموش هم می کنیم . این فراموشی خودش می شه باعث اینکه این مشکلات ما هیچ وقت حل نشن . درست مثل رفتار همین دوستان مدعی مبارزه با خشونت که فقط جایی یادشون میفته باید مبارزه کنن که دیگه خیلی دیره . این مبارزه باید خیلی قبل تر شروع می شد . قبل از پاشیده شدن اسید ها . و هدفش هم باید آگاه کردن مردم و مسئولیت پذیر کردن سیستم می بود . نه تحت فشار دادن قریانی هایی مثل آمنه و آمنه ها از طریق مدیا .

با همه ی تو موافقم بهروز:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد