Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

چند ثانیه...

ساعت هشت می شود و زنگ می خورد و  سریع از بچه ها خدا حافظی می کنم و می زنم بیرون.هردوتا بند ِ کوله ام را می اندازم و  همان طور که از خیابان رد می شوم با آهنگ توی گوشم هم زمزمه می کنم...


دوس دارم حس کنی تو ترانه هامی..تنها نیستی تو مثه نفس باهامی


به وسط های خیابان رسیده ام  که یک دفعه  سر بلند می کنم  و می بینم که  چراغ عابر سبز بوده و من مثل یک سبزی خوار ، دارم وسط ماشین ها می چرم!.تازه آن موقع است که دستپاچه می شوم.به آن طرف خیابان نگاه می کنم.چند قدم بیشتر نمانده...می خواهم بدوم.(این حرکت گاوانه ترین حرکت زنده گی ام بود!)...که یک ماشین با فاصله ی نیم سانت از من ترمز می زند.از ترس خشک می شوم.احساس می کنم موزیک  قطع شده.صدای ماشین ها هم.فقط صدای قلبم را می شنوم...بوم بوم ...بوم بوم...همین مطمئن ام  می کند که زنده ام. دستم را روی قلبم می گذارم و برمی گردم و راننده را نگاه می کنم.اولین چیزی که می بینم موهای سفید و مشکی است  که سفیدهای اش بیشتر است .موهای اش را جمع کرده   از پشت بسته است.اما اصلا پیر نیست.... یک جور تیپ و قیافه ی خوب و  دختر کش ! و  آشنا.خیلی آشنا...خیلی خیلی آشنا...چشم از چشم های اش بر نمی دارم..دست های اش را یک جوری تکان می دهد که یعنی "چی کار می کنی؟ "...همان موقع ضربان قلبم قطع می شود و دوباره پر می شوم از صدای موزیک و صدای بوق ماشین ها.


من می خونم تا تو آرامش بگیری..تو با من به سمت تنهایی نمی ری


آن قدر چهره اش برای ام آشناست که یادم می رود باید از جلوی ماشین اش بروم کنار..در همان چند ثانیه ذهنم شروع می کند به اسکن..که کجا؟ کی؟...دانشگاه ؟کیش؟محل قدیم؟تورلیدر؟ نقاشی؟ همسایه؟ دوست پسر؟!..تلویزیون؟...باشگاه!..باشگاه..باشگاه؟..باشگاه..!!یک پوستری تا همین  یک ماه پیش توی باشگاه بود...همین بود؟..!..همین..همین که دارم گوشش می دم...!همینی...همینه.دل ام می خواهد بپرم روی کاپوت ماشین !..نه چون مازیار فلاحی است..نه چون معروف است...نه چون خوش تیپ و دختر کش است. که چون همان موقعی ای بینم اش  که دارم  گوش اش می دهم.آن هم یک جوری توی یک شب ابری که دارد این موزیک گوشت ِ تنم می شود....همین.این هیجان دارش می کند.دیگر فکر کنم با آن قیافه ی خر در چمن ِ من فهمیده که من میدانم کیست.دست های اش را  طوری می کند  که یعنی " بفرمایید..رد شین..." .شاید هم توی دلش چیزی  شبیه به این که" تشریف گندتونو از جلوی ماشین من ببرین کنار..!!!".همان طور که از جلوی ماشین اش می روم کنار ، گوشی ام را از توی گوشم در می آورم و نشان اش می دهم و می خندم...

  او هم می خندد.یک جور خنده ی خوب.یک جور خنده ی واقعی.یک جور خنده ی دختر کُش....


و  گاز می دهد  و می رود...


___________________________________________________

برای غزال که تعریف کردم گفت: بعد گاز داد رفت؟  ..گفتم پ نه پ...وایساد از ماشین  پیاده شد  منو بغل کرد ، گریه کردیم..همه ماشینا هم بوق زدن برامون! ..

حرفا می زنن این دخترا!


دل تنها





نظرات 1 + ارسال نظر
سربه هوا 1390/07/10 ساعت 10:49

تو از همون اولم از اون دست آدما نبودی که از آدمای معروف امضا بگیری! تو کی درست میشی باران؟؟

امضا رو تو می گیری...من امضا می دم:))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد