Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

هرازگاهی حال اش این طور خراب می شود.مدیر است دیگر.مدیر ها در این مملکت   بی منطق بودن و داد و فریاد کردن را خوب یاد گرفته اند.خوب..

من ِ امروز؟..خب معلوم است که   خراب تر از او .  دو تا که  می گوید...ضربدر در سه می شود و شش تا  می شنود.به اوج که می رسد  ، برگه ها را پرت می کند و از پشت پارتیشن  می آید کنار میزم.

_" باران...اینا رو تموم نکنی  نمی ذارم بری خونه"

_" شما خط و نشون ات رو بکش...من تا ساعت چهار بیشتر واینمیسم.کار نیم روزه رو یک ربعه می خواید؟؟.از صبح می گفتید خب!...حقوق من ریالیه...مثل شما دلاری نیست که.!"


گر می گیرد.حرارت اش را احساس می کنم.با صدای اش که می لرزد می گوید:" همینی که هست...عوض وقت گذاشتن برای  اون ماهیت...اینارو می زدی!"


و نگاه اش خشک می شود روی لیوان ِ خالی ِ  ماهی که گوشه ی میزم  کز کرده است...


سردم می شود...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد