Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

vous savez tout

یادم نمی آید آخرین باری که با میم تلفنی حرف زدم کی بود.شاید دو ماه پیش یا بیشتر.آخرین باری هم که دیدم اش ، خیلی خیلی وقت پیش بود.امروز یک مسیج  برای ام فرستاده  که" چه طوری و پدرت چه طوره و ماشین رو چرا فروختین و فلان چیز و بهمان چیز!".خنده ام گرفت.ترس ام هم.

که  این جا ، وبلاگم ، جایی که درست کرده ام برای بالا آوردن حرف های ام ،  شده است  بولتن خبری ِ زنده گی ام!".به همین راحتی!


نظرات 4 + ارسال نظر

مگه بده عزیزم؟ ماها که تورو پیدا نمیکنیم! از این طریق حداقل اوضاع احوالتو میفهمیم!!

برای آشنایان نه بد نیست....برای غریبه گان!!...مطمئن نیستم!

به نام او

مرد 1: مادرت زن نجیبی بود!
مرد 2: نجابت وقتی معنی پیدا می کنه که راه دومی هم وجود داشته باشه
( خانه ای روی آب / فرمان آرا)
تو اصلا میدونی عشق چیه؟! تو اصلا قلب داری؟! اصلا تا حالا کسیو دوس داشتی؟!
-اااااه..... تورو خدا بگیر بخواب انقد مارو یاد چیزایی که نداریم ننداز...
( همسفر)
زن: به نظر تو من اشتباه نکردم؟
مرد: نصف قرارت مونده ...به همین زودی جا زدی؟
زن : نه جا نزدم ... اول فکر کردم نکنه اتفاقی براش افتاده ، بعد گفتم شاید خبر بده ... ول حالا به نظرم ایراد از منه ، گدایی همه جورش بده... گدایی عشق که از همه ش بدتره... وقتی فکر می کنم می بینم به همه چیز پشت پا زدم و زندگیمو گذاشتم سر یه قراری که... تو می گی من سبُک شدم؟
مرد: خوب عشق آدمو سبُک میکنه ... اما سبُک نمی کنه
زن: نمی فهمم چی میگی؟
مرد :عشق باعث شده تو یه سال بابت یه کلمه صبر کنی و وقتش که شد ، به همه چیز پشت پا بزنی و بیای اینجا... فقط آدمی که عشق سبُکش کرده باشه می تونه یه همچین کاری بکنه . ولی وقتی می گی سبُک شدی : منظورت اینه که که خودتو پایین آوردی، حتی اگه اون هیچ وقت نیاد عشقش کار کرده که تو پَر در بیاری و کارایی بکنی که فکرش رو هم نمی کردی .اگه منظورت از سبُک شدن بالارفتنه ، سبُک شدی... ولی اگه منظورت از سبُک شدن، کوچیک شدنه ، عاشق هر چی کوچیک تر بشه بالاتر میره..... (شبهای روشن/ فرزاد موتمن )
لاکردار! اگه بدونی هنوز چقدر دوست دارم (هامون / داریوش مهرجویی)
با زخم باید ساخت، طول میکشه ...اما خوب میشه (سگ کشی-/بهرام بیضایی)
چه دنیای بدی! که من آخرین امید یه کسی ام (خانه ای روی آب/ بهمن فرمان آرا)
هیچکی قد یه نخود واسه ما معرفت و مردونگی رو نکرد که خروار خروار معرفت بریزیم روی سرش .. نزنی می زننت دایی ... این رسم روزگاره (قیصر/مسعود کیمیایی )
این که مُرده ... آبرو می خواد چکار کنه ؟( درباره ی الی/اصغر فرهادی )
عشقه که یه رابطه رو مشروع یا نامشروع می کنه ، نه یه عقد نامه ی محضری ( بازنده / قاسم جعفری )
و ...

من البته ربط این تیکه های بریده شده و پستی که نوشتم رو نفهمیدم...اما خب....دلیلی هم برای تایید نکردن اش نداشتم!

و

بی خبری،بدخبری ست از تو ...!

سربه هوا 1390/09/02 ساعت 14:08

از کامنت هایی که وسه این پستت گذاشته شده خوشم اومد باران... فکر کنم تونستم ارتباطشونو با متنت پیدا کنم! یا ما دو تا رو خوب میشناسه یا خیلی باهوشه!!!

کی؟کجا؟..چی؟!..کِی؟..چرا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد