Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

خداحافظی

زن می گوید:" این هم دستت..حالا برو..." ....بعد چیزی را توی کیفش لمس می کند.

مرد هم می گوید:" این هم لبت..حالا برو" ... بعد چیزی را در دهان اش مزه مزه می کند.


و مرد به این فکر می کند که قبل از دیدن ِ زن دو تا دست داشت و زن به این فکر می کند که قبل از گذاشتن لب های اش روی لب های مرد...دو تا لب...


بعد بی این که چیزی بگویند، مرد  با یک دست از یک طرف می رود و زن با یک لب از یک طرف دیگر...


نظرات 2 + ارسال نظر
مهدیه 1390/10/20 ساعت 19:32

این دیگه چه جور متنیه؟!!!

متن ِ این جوری!

سما 1390/10/21 ساعت 00:49

و چندی بعد ....
زن که دوباره دو لب داشت یه روز، یه جا، یه نگاه :
- عزیزم اون آقا به نظرت اشنا نبود.... نمیدونم حتما یه جایی قبلن دیدمش...همونی نبود که ... نه حتما اشتباه میکنم.. طفلی !!دستش چی شده
...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد