Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

someone like you

Adele یک جور ِ خوبی چفت و بست شده به هوای ابری ِ امروز و چراغ های خاموش شرکت و آرامشی که تازه دارد خودش را توی دلم جا می کند.آخرین روز ِ کاری ِ سال نود است.بعد از امروز فقط می ماند زدن ِ پرده های جدید ِ اتاق ها که با وسواس انتخابشان کرده ام  و چرخیدن توی شلوغی ِ خیابان های شب ِ عید برای فراموش کردن اضطراب ِ همیشگی ِ این وقت از سال..


__________________________________


پ.ن.1.داروی بابا حوالی غروب پیدا شد.تمام شدیم تا پیدا شد.آن هم نه از داروخانه و هلال احمر و اورژانس دارویی و ...از یک اتاقکی که آخر هم معلوم نشد داروی به این کمیابی توی آن اتاق چه می کرد!


 د.ن.(دوست نوشت)


د.ن.1.سما، فکرش را هم نمی کردم که اولین باری که حرف می زنیم ، همه اش بشود دارو و داروخانه .اما صدای تو خوب است غریبه.ممنونم.


د.ن.2.حسام ،بیگاه ترین دوستم ، ممنونم.


د.ن.3.بهروز ، تو هنوزم از بهترین هایی.ممنونم.




نظرات 3 + ارسال نظر


بیگاهی که هر از گاهی هست، و مدتها نیست!
اما نیستش طعم آدمس های بچه گیمان را می دهد!
طعم عکس برگردونهایی که تمام روز، شمارششان می کردیم...
بیگاه همیشه بارانی من، و باران همیشه بیگاه من........

Omid 1390/12/24 ساعت 20:29

Someone like me

بهروز 1390/12/25 ساعت 00:28

خوشحالم که پیدا شد ( البته نه از این خوشحالم های کلیشه ای که در نامه ها و این جور چیزا می نویسن ها D: )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد