Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

compte à rebours

نشسته ام یک گوشه ی مطب .گوشی ها را از گوشم در آورده ام و داستان های آدم های  اتاق انتظار را گوش می دهم که از جدید ترین موزیک های آیتیونز هم بهترند. توی این چند بار رفتن و آمدنم به این جا  به این نتیجه رسیده ام که مطب های جراحی پلاستیک با همه ی مطب هایی که به عمرم دیده ام فرق می کند.این جا خبری از آدم های ناامید با یک پرونده ی پزشکی دست شان نیست.این جا خبری از پیر مرد ها  و پیرزن های علیل و از کار افتاده نیست.این جا خبری از بچه های ضعیف و رنگ پریده نیست. این جا هیچ خبری از چانه زدن برای مخارج عمل نیست.

 این مطب ها با خیلی از مطب هایی که شاید یکی دو خیابان آن طرف تر باشند فرق دارند. این جا هر چه هست خوشحالی و اعتماد به نفس و خنده و پول به رخ همدیگر کشیدن و آن دکتر دیگری را خراب کردن و فخر فروختن به بیمار بغلی ست. از خدای ام است که نوبتم دیرتر شود و فقط بنشینم قصه ی آدم های این جوری را گوش کنم.

خانم ص ، که صندل ها و کفش و روسری مارک دار و گران قیمت اش از جلوی در هم معلوم است هفتاد و دو سال اش است.بچه هایش را فرستاده است آمریکا و می خواهد چند ماه دیگر برود پیش شان.شوهرش که وکیل دادگستری بوده پانزده سال پیش فوت کرده.این جا چه می کند؟..می خواهد کل صورت اش را عمل کند تا بچه های اش را سوووورررررپرایز کند؟..هزینه ی عمل؟..ناقابل..سی و شش میلیون!..یعنی نصف ِ سن اش ضرب در میلیون! مدام هم به من و شلوار جین ِ پاره و کفش های کتانی و کوله پشتی ام نگاه می کند!. با مادر دخترکی گرم گرفته که دخترک  فقط بیست سال اش است! آمده است سینه های اش را "توپی" کند!!( اصطلاح خودش بود).می گویم :" بیست سال؟؟؟" .نگاهم می کند که :" دیر هم شده!".آن دخترک ِ آن طرف تر صورت اش هیچ مشکلی ندارد فقط نگران است که دماغ ِ شش سال پیش عمل شده اش از مد افتاده و آمده است مد ِ روزش کند!.آن یکی اصرار دارد که پلک های اش متورم است و باید بالا کشیده شوند.به خواب شب نمی دیدم روزی بنشینم میان این جور جمع ها و قصه گوش دهم.دخترکی که کنارم نشسته  می پرسد:" شما چه عملی کردین؟".می گویم:" هنوز نکردم".خودش را تاب می دهد و دوباره می پرسد:"چه عملی می خواین بکنید؟" .زل می زنم به صورت اش و با خنده می گویم:" قابل حدس نیست؟" .خوب توی صورتم دقیق می شود و با کلی فکر می گوید:" چونه تون؟".فیوز می پرانم."چونه؟؟..مگه چونه م چشه؟؟ اصلا چونه مگه مشکل دار میشه؟؟..دماغ به این بزرگی رو نمی بینه.اونوقت چونه ی بی چاره مو روش عیب می ذاره؟..اینا دیگه کی ان  بابا!!".دوباره می خندم که:" نه..بینی م".این بار خودش را از آن طرف تاب می دهد و می گوید:" بعدش بیا چونه تم بِعَمَل!..ابروهاتم بگو بکشه یه ذره بالا..گوشات بَل بَل نیست؟".در مرز انفجار هستم از خنده." بله؟..بَل بَل؟ ..نمی دونم...دقت نکردم..".روسری اش را می زند کنار و گوش های اش را که هنوز باند دارد نشان می دهد و می گوید:" من گوشام و عمل کردم.خوب شده؟".خیلی سعی می کنم زیر ِ باند را تصور کنم اما عاجز می مانم و در نهایت می گویم:" عااالی شده!". و توی همین وا نفسا منشی اسمم را صدا می زند.سریع بلند می شوم و می روم سمت میزش و آزمایش ها و سیتی اسکن و فیش پول را می گیرد و می گوید:" دکتر از شنبه می ره مسافرت خارج از کشور..برات می نویسم اواخر ِ مهر!".آه از نهادم می خواهد بلند شود که یک خانم دیگر می آید کنارم می ایستد و با اصرار می خواهد که وقت عمل اش را کنسل کند و بیندازد برای دو ماه دیگر.خانم منشی چشم های اش برق می زند و نگاهم می کند.با شیطنت می پرسد:" تو این قدر شانس ات خوبه؟...بذارمت جای این؟" .می گویم:" یعنی کِی؟".تقویم را نگاه می کند." یعنی پنج شنبه!"می مانم بین ِ اواخر ِ مهر و پس فردا!...این پا و آن پا می کنم و بعد از کلی فکر می گویم:" خوبه!" ...و "پنج شنبه ای" می شوم...


پ.ن.1.دلم می خواهد تا پس فردا ساعتی یک مطلب بنویسم!..پر حرف شده ام!

نظرات 1 + ارسال نظر
سین الف 1391/11/13 ساعت 00:37 http://30notes.blogfa.com

دختر شجاع. :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد