دوباره ی زنده گی ِ ساعت ِ پنج و نیم بیدار شدن و شش بیرون زدن و توی گرگ و میش ِ هوا موزیک های دوزاری گوش دادن و سر ِ گاندی پیاده شدن و چشم توی چشم ِ پلیسی که سه سال است صبح ها می بینم اش و وزرا و سلام کردن به حراست و سریع از جلوی چشم شان ناپدید شدن و میز کنار پنجره و کشتی های آمده و نیامده و تحریم های دور زده و دور نزده شده و غر غر های آقای "ی" و قِر قِر های خانم "میم" و فرش کردن Outlook و هنگ کردن ِ SAGE و غصه ی ناهار و قصه ی شام و ...اِل و بِل و جیم بِل و آه... روزهای ملال آور ِ این شهر...