Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

چرندیات اول صبحیات!

"ما" دماغ مان را عمل کرده ایم ، آن وقت  خانم "میم" دماغ اش را گذاشته روی سرش !

تا قبل از این که مرخصی ِ دو هفته ای ِ ناگهانی ِ ما  پیش بیاید تا حرف از مرخصی طولانی مدت ِ دماغ مان می شد ، خانم میم دست می زد روی شانه ی ما که "باران فکرشم نکن..برو خیااالت راحت!".ما هم فکرش را نکردیم اما هر چه کردیم خیال مان راحت نشد که نشد.دیروز که از دنیا بی خبر به شرکت برگشتیم ، دیدیم که در نبود ِ ما چه گرد و خاکی به پا شده که همان بهتر نبودیم.می گویند گرد و خاک برای بینی ِ تازه عمل شده سم است! البته ایشان خودشان برای این که مشت محکمی به بینی ِ ما زده باشند دیروز را مرخصی گرفتندکه از شما چه پنهان مشت دردناکی هم بود بعد از سه هفته کار نکردن! ولی من مانده ام که خانم "میم" چرا این قدر بی بصیرت اند که در نبود ِ ما نشسته اند توی چت ، و به صورت مکتوب با آقای "ی" نخود چی  ِ ما را خورده اند که "باران غلط اضافی زیاد می کند...شما چرا مرخصی دادین بهش و کار ِ این جا یک نفره سخته و ...حالا دماغ اش مگه روی زمین مونده بود و..."..آقای "ی" هم که کلا از سیاست "تفرقه بینداز و هار هار بخند" استفاده می کند دیروز پرینت ِ نخود چی ها را تحویل من داد و گفت:" بفرما تحویل بگیر...این همون عقربی ست که به خاطر من با هم متحد شدین!"..من البته جلوی ایشان برگه را انداختم توی سطل زباله ی مخصوص کاغذ.اصلا من معتقدم کاغذ زباله نیست و زباله های خشک و تر هم باید همیشه از هم جدا باشند.گفتم :" خواهشا عمه ی روز اول ام را با این حرف های خاله زنک، فلان نکنید!"..اما بعد به شدت کنجکاو قضیه شدیم و شیرجه رفتیم توی سطل ِ کاغذ و آه از همه جای مان بلند شد برای هم اتاقی ِ سه ساله مان.امروز صبح هم که نزدیک بود کل ِ حقوق ماه بعدم را پیشنهاد بدهم بهشان  تا جواب سلامی نثار ما کنند.البته نه این که این موجودات را نشناخته باشیم نه.اما این که دخترکی توی این دوره و زمانه و با کلی جواهرات آویزان به خودش و با داشتن ِ سگ خانگی و خانه ی میلیاردی ، مسیح بدهد به من که "باران ...آقای ی دارد غر غر می کند پشت سرت و من حال اش را گرفتم!!" و بعد آقای ی پرینت ِ غر غر های دخترک میلیاردی  پشت سر تو و دماغ ات را رو کند  ، کمی فقط کمی فکر برانگیز است!..یادش رفته که یک ماه رفت آلمان خدمت ِ خانواده ی شوهرش و من تک و تنها کشتی کشیدم توی پورت ِ عسلویه و بعد هم تک و تنها  هل اش دادم سمت ِ دریا!

شیطان رجیم اگر می گذاشت ، این محیط تهوع آور را می گذاشتم برای خانم میم و می رفتم دنبال ِ زنده گی ِ تدریسم که نه مدیر بالای سرم است و نه همکار ِ هزار رنگ!


آه...روزهای ملال آور ِ این شرکت ِ   تحریمی ِ نفرینی  ِ حال به هم زن ِ ....حال به هم زن ِ...خر!

نظرات 9 + ارسال نظر
فنجون 1391/06/26 ساعت 09:18 http://embrasser.blogfa.com

اینجاست که میتوان گفت: هئیییی زندگی ... تف تو روحت!
نمیدونم چرا یه جانوری موذی غلغلکمان میدهد که بگم، موارد موهوم را های لایت نموده و محترمانه در یک پوشه قرار داده و در همان سطل آشغال بگذارید.
حال با کمی آرامش به میم بفرمایید که فلانی یک پوشه مهم داد که من لازمش نداشتم ... ببین شاید تو دلت خواست بخونی!
قیافه اش دیدنی خواهد بودهاااا :)))

خودم بد جوری توی فکرش بودم..حیفففففففففففففففف آدم اش نیستم!:(....آدم ِ این که قیافه ی آدم ها رو شرمنده ببینم نیستم :(

فنجون 1391/06/26 ساعت 11:41 http://EMBRASSER.BLOGFA.COM

من که بعید میدونم این جور آدما شرمنده بشن!

آیکون (فنجون در لباس شیطان! )

م 1391/06/26 ساعت 15:45 http://gahivaghtaa.blogfa.com

منم کار قبلیم کلی همکار... داشتم، خیلی اذیت شدم
و هر دفعه به خودم میگفتم که نباد آدم با چیزای کوچیک کم بیاره و اونا این کارارو میکنن که من برم و از این حرفا
اما نهایتا کم آوردم و کارم رو عوض کردم و الان خوشحالم اما تو کم نیار

م 1391/06/26 ساعت 16:10 http://gahivaghtaa.blogfa.com

کاش آدمای بدش هم مجازی بودن

یعنی این همکارات نوبر هستن

فکر کنم من جای تو بودم حرف شیطان رجیم رو گوش می کردم اما یه جور دیگه
می رفتم متن چت ها رو به خانومه می دادم
بعد به نمایش جدیدشون می خندیدم

ainaz 1391/06/26 ساعت 21:58 http://nooshinehdaroo.blogfa.com

عزیزم ازین موجودات همه جا یافت میشود
امکان نداره تصحیح شوند ..این نوع رفتار ها براشون یه جور سرگرمیه که تبدیل به مرض شده

چقد اکثر دوستام از محل کارشون ناراحتن... چقد سخته بایکی هر روزهمکلام باشی و توی یه اتاق کار کنی و بدونی چیا پشتت گفته درک میکنم...نه !سعی میکنم درک کنم

فرزانه 1391/06/27 ساعت 16:03

پس این موجودات موذی همه جا پیدا می شن

:(...فعلا هر دم داره می رسه به ما!

لیلا 1391/07/01 ساعت 13:21 http://www.notfeh.blogfa.com

ببین الان مردها خیلی خاله زنک شدند. یکسری شون جون میدند برای اینکه روابط رو خراب کنند. اینقدر از بچگی فیلمهایی دیدیم که یک عده دوست بودند مابقی دشمن بودند و اینقدر مرگ بر فلان مرگ بر بسار شعاردادیم عادت کردیم همیشه برای خودمون دشمن بسازیم و عده ای هم در این راه یاری می‌رسانند. گاهی اوقات آدم تحت جو خاصی حرفهایی میزنه که نباید بزنه و بعدش پشیمون میشه از نظر من کار این آقای ؛ی؛ به اندازه خانم فکر کنم میم زشت بوده و همانقدر اگر دشمنی وجود داشته باشه همانقدر دشمن شماست که اون خانم هست. چرا وارد این بازیها می‌شی؟ تو همه آدمها بدی میشه پیدا کرد اما اینجوری زندگی کردن خیلی سخت میشه. بهتره بدیها و ضعف هاشون رو ببینیم اما پا روی برق نگذاریم و از کنار خارها رد نشیم و خوبیها رو قوت بدیم تا فقط دنیا یه مقدار برای خودمون راحت تر شه.

این همه کار کنم تا دنیا فقط "یه مقدار" ...." یه مقدار" راحت تر شه؟!:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد