Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

آوازه خوان ِ طاس -1

گفتند:" راه مان دور است و معلوم نیست بلیط گیرمان بیاید و ترافیک است و..".من اما گفتم :" من قرار بوده که این نمایش  را ببینم و حتما هم می بینم".کارم که تمام می شود می روم هفت تیر و از آن جا قدم می زنم تا خانه ی هنرمندان.خودم را دلداری می دهم که "راست می گویند خب..کار و زنده گی دارند...بیکار که نیستند از ساعت چهار بیایند بابت بلیط اجرای آخر و آن وقت تا هشت شب علاف بچرخند...وقت شان برای شان مهم است..".با این که قدم می زنم اما سردم است.آستین های ژاکت ام را می کشم   روی انگشتان ام و شال دور گردنم را سفت تر می کنم.دلم می خواست نرگس بود تا زنگ می زدم و می گفتم :" تا تو برسی من دو تا بلیط جور می کنم و بعد تا ساعت هشت وقت داریم بچرخیم و بگردیم و چیز بخوریم و حرف بزنیم و بخندیم". چه قدر زود تمام شدم با دوستم من!..چه قدر زود همه ی خوشی هایی که آرزو داشتم شد حسرت .چه قدر زود بود برای از دست دادن ِ کسی که همه ی من را می فهمید.برای این که دلم نگیرد شروع می کنم  توی دنیایم گشتن ،  دنبال دخترکی که این قدر بهم نزدیک باشد ، این قدر علایق مشترک داشته باشیم ...این قدر دو تایی بهمان خوش بگذرد...این قدر "دوست" باشد.کمی که می گردم .ته دلم یک چیزی می گوید دیگر خیلی دیر است تا با کسی دوست شوم.دیگر حوصله ی شناختن ِ آدم ها را ندارم.دیگر حوصله ی کسی که برای اش توضیح دهم چه چیزی خوشحالم می کند را ندارم.دارم به این چیزها فکر می کنم که  یک لحظه از هیجان ِ بودن ِ صمیمانه ی یک دوست ِ دختر کنارم ،  دلم گرم می شود. از این که برای دختری شبیه خودم دستبند ببافم لبخند می زنم.از این که برای اش کتاب بخرم...دلم می لرزد.از این که راحت بیاید و شب هایی که تنها هستم پیشم بماند دلم می ریزد.

دارم توی همین سرد و گرم شدن می شکنم که می رسم.بلیط فقط برای روی پله ها باقی مانده.زنگ می زنم به آقای نویسنده که:" بلیط نیست ، من برای روی پله ها برای خودم می گیرم.اگر دوست داری برای تو هم...". هنوز حرف از دهان من بیرون نیامده که شروع می کند.غر غر بابت ِ ترافیک و دوری ِ راه و خستگی و سه شبانه روز نخوابیدن و برنامه ی تلویزیونی اش مانده و گرانی و انتخابات ِ ریاست جمهوری ِ آمریکا و دلار و وضعیت ِ تاتر ِ مملکت ، ...و در آخر هم  میفرمایند "میام"! 


قیافه ی من   : -\


سه ساعت  مانده تا نمایش . یک ساعت اش را  با همه ی گربه های پارک ایرانشهر دوست می شوم. از همه مهربان ترشان گربه ی نارنجی و تپلی ست که روی هر نیمکت که می نشینم می پرد و مثل بادیگارد کنارم می نشیند.اسم اش را می گذارم "پرتقال" .آن یکی سیاه و سفید و خاکستری ست و سرش اندازه ی سر ِ من است.!آن قدر چاق و فربه است که نای ِ دویدن ندارد و فقط ادای دویدن در می آورد و یک پای اش هم لنگ می زند.اسم اش را می گذارم " تری فاکس" ، تا یک روز برود و تحقیق کند که "تری فاکس" که بود و چه کرد و چه طور یک قهرمان شد! و ده ها گربه ی دیگر که فکر می کنند  "پرتقال" و "تری فاکس" به خاطر غذا دور و بر من هستند و به ما می پیوندند.

یک ساعت ِ دیگر را مینشینم روی نیمکت ِ نزدیک ِ ساختمان تاتر و گوشی هایم را می گذارم توی گوش ام و دختر و پسر ها را نگاه می کنم.آمدن ِ پسرها سمتم و گه گاه حرف زدن با آن ها هیچ چیز را درونم تکان نمی دهد.اما اعتراف می کنم که دلم بدجوری  می خواست یکی از آن همه دختر ِ تنها بیاید و کنارم بنشیند و حرف بزنیم و حرف بزنیم و بخندیم حتی و کافه برویم حتی تر!


دو ساعت و نیم به تنها ترین وجه ممکن سپری می شود ....



نظرات 5 + ارسال نظر

گاهی دخترها بهتر می فهمند تو را...گاهی دستهای یخ زده ات فقط توی دست دخترها گرم می شود...گربه ها هم حتی گاهی از مردها بهتر می فهمندت!

میم 1391/08/17 ساعت 13:44 http://gahivaghtaa.blogfa.com

کاش تهران بودم و میامدم
استعداد بی نظیری در دوست شدن با آدمها و یه هویی راحت شدن باهاشان را دارم امااااااا

نه در نگه داشتنشان

من در هیچ کدام:(

بهروز 1391/08/18 ساعت 10:59

دختر جان برو خدا رو شاکر باش که به هر حال کسی هست و در کل اصلا می ری تئاتر . نه مثل بعضی ها که دوست دارن برن تئاتر ولی بعضی وقتا که می خوان برن کار خوب نیست ، کار خوب که بود پول نیست ، پول که بود هیشکی نیست که باهات بیاد . بعد در عوضش بشینی فرندز واسه چهاردهمین بار نگاه کنی :-" :)

سوال تصویری ها چی ان ؟ :)

اول این که قیر و قیف ِ من هم همچین همزمان جور نمی شن و وقتی هم می شن...شماره ی تو رو ندارم که پایه شی:)
دوم این که سوال های تصویری ِ قبل از تایید شدن ِ کامنت هاتو می گم..تست ِ هوشن:))))

Vay khateratamo zende kardi,mahal karam hafte tir bod,ye vaghtayi ke ta shariati piade miraftam ye gorbe bod ke goshnash bod,manam miraftam to maghaze migoftam ye done sosis mikham vase gorbe,ye dafe ye gorbe hamele dame darmangah chehr goshnash bod,raftam be sandevijie goftam vase une gorbehe mikham nafrokht behemraftam koli balatar kharidam,kash hame yad begiran ba heyvona mehrabon bashan

فریاد زیر اب 1391/08/20 ساعت 03:29

یه ادم خل وچلی مثل من تمام پست هات را یه کله می خونه
با این وضعیت مملکت وقت زیاد دارم
اگه اینها را یکم مرتب تر می نوشتی یه زندگی نام
اگه مجوز می گرفت فکر می کنم فروش خوبی داشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد