Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

عطر ِ پاییز ِ نو بهار

این عطر فروشی ِ "نوبهار" ِ سر ِ کوچه ی ما  را ، سر ِ پاییزی ،  کوبیده اند تا دوباره بسازند.

از کنار مخروبه ی مغازه که می گذری ،  کارگرهای کر و کثیفی که آن جا کار می کنند ، فرقون های شان ، بسته های سیمان شان ، آبدوغ و ماسه شان ، خاک و گلی که جلوی مغازه تلنبار شده ، زباله های ساختمانی شان  حتی آشغال های شان ، همه و همه بوی عطر می دهد!


یعنی ذات ِ یک چیز یک طوری  باشد که کن فیکون هم شود ، قاطی ِ گِل و آشغال هم شود، باز همه بگویند به به؟! 

  

پ.ن.۱. مگه می شه؟ 

 

پ.ن.۲. امروز چه قدر پاییز است ریمیا جان ...چه قدر رنگ های سرخ و زرد برگ ها زیر باران آدم را به هیجان می آورد!.."هیجان" را بخواهم تعریف کنم  یعنی  که هفت صبح بروی داروخانه ی شبانه روزی  ِ ونک  و گوش ات را  نه یکی ، نه دو تا که سه تا سوراخ کنی!..که چی؟ که  بتوانی توی این پاییز سه تا گوشواره ی برگ بخری ،  قد و نیم قد، رنگ و وارنگ ،  و بزنی به گوش های ات..یعنی می خواهم بگویم آدم را "خر" گاز بگیرد ولی "پاییز" نگیرد!واللا.


پ.ن.3. زیر ِ مقنعه ام دو تا "گوش فیل "دارم! بس که ورم کرده اند و پهن شده اند اول صبحی! 


 

نظرات 4 + ارسال نظر

ÓáÇã ÏæÓÊ ãä
ÎæÈí¿¿¿ æÈáǐ ÌÇáÈ æ ÈÇ ÍÇáí ÏÇÑí
ãíÎæÇÓÊã ÈÇåã ÊÈÇÏá áíä˜ ˜äíã ãÇÑæ áíä˜ ˜ä ÎÈÑ ÈÏå ãÇåã Êæ Ñæ áíä˜ ˜äíã
ÑÇÓÊí ÂåäåÇí Ñæå ãÇÑæ ÏÇäáæÏ ˜ä æ äÙÑÊæ ÈÑÇãæä ÈÝÑÓ
ãäÊÙÑ ÍÖæÑ ÑãÊ åÓÊíã.....
Çíäã ÂÏÑÓÔ :
ÓÇíÊ ÑÓãí Îæí ȘÓ
www.khoybax.com

بله ممنونم...چشم..حتمن!...جدی؟!...عجبببببببب!!!!!

ای جان دلم با اون گوش فیلها باران بدل نندازی یه وقتی توی گوشه تازه سوراخ شده هاااا اونوقت دیگه از شر آلرژی راحت نمیشی و گوشت اذیتت میکنه
یکی ایم دخمل ما رو ببره گوششئ سوراخ کنه خو
من دلشو ندااااارم

من من من...من می برم اش..خیلی حرفه ایم در مقوله ی Piercing

ترنج 1391/08/23 ساعت 11:19 http://femdemo.blogfa.com

روایت تخریب عطر فروشی چه جالب بود :)

فنجون 1391/08/23 ساعت 11:22 http://embrasser.blogfa.com

قیافه مسئول داروخانه رو تصور میکنم خنده ام میگیره.... قرتی خانوم آخه هفت صب؟؟؟
پاییز همه چیش خوبه جز اون قسمتی که نشانه اومدن فصل زمستون و سرماست ...

ایشون تا چند ثانیه با یه لبخند ماسیده فقط منو نگاه می کردن.بعد دوباره هی نگاه کردن...بعدش دوباره هی نگاه کردن تا من اون روی فلانم بالا اومد و تند گفتم:" بالاخره این کارو می کنید یا نه؟"..ایشون هم خودشون رو جمع و جور کردند و گفتند :" بله!" و سوراخ سوراخ شدم!:)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد