Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

اختلال طبقه ای!

گیشا.درست زیر پل اش منظورم است ،یک نادانی کمی جلوتر نافرم پیچیده بود و نادان های دیگر که ما باشیم مانده بودیم توی ترافیک و بد و بیراه می گفتیم!(نادان را برای بد و بیراه گفتن گفتم ، وگرنه توی ترافیک ماندن که دلیل ِ نادانی نیست!).چشمم به پرادویی بود که روبروی ام بود و تمام مدت به این فکر می کردم که چرا این ماشین امروز این قدر کوچک شده! احساسی شبیه به این را درست هفته ی پیش نسبت به خودم و قد و قواره ام داشتم.نشسته بودم توی ایستگاه مصلا و پسرکی هم کنارم نشسته بود.anorak پوشیده بود و  روی ساک ورزشی اش نوشته بود"مهرام" . جو ِ فروشنده های مترو من را گرفته بود و تمام مدت فکر می کردم که توی ساک اش پر از سس های خرسی است و الان است که یکی را در بیاورد و بگوید:" خانم سس می خواین؟ سس های تازه..سس های خرسی...سس های غیر ِ خرسی..."! قطار رسید و هر دو همزمان بلند شدیم و من کجا و او تا کجا! من شاید چند میلیمتر بالاتر از زانوهای اش بودم.یعنی اگرمی خواستم بغل اش کنم ، باید دست های ام را حلقه می کردم دور زانو های اش.انگار آلیس شده بودم و او بلند و بلند تر می شد و من کوتاه و کوتاه تر.حالا هر چه فکر می کردم نمی فهمیدم چرا این پرادو و ماشین های اطراف آن قدر کوچک به نظر می رسیدند که یک دفعه چشمم افتاد به یک هیولای ِ چهار در چهار!.ماشین های عجیب الخلقه کم ندیده ام توی دبی ولی این یکی فرو رفت توی مخ ام.هر چه گردن کشیدم که لوگوی پشت اش را ببینم نشد که نشد.آن نادان ِ جلویی هنوز مانده بود توی دور زدن اش و نادان های دیگر که ما باشیم دست از فحش دادن برداشته بودیم و محو ِ SUV  شده بودیم.(این بار نادان را برای زل زدن به  آن دو تا زنی که توی ماشین نشسته بودند گفتم وگرنه زل زدن  به ماشین ِ بزرگ آن هم آن قدری ، توی خیابان ِ گیشا ، که دلیل ِ نادانی نیست!).پیرمرد ِنازنینی که داشت از خیابان رد می شد ، جلوی "کینگ کنگ" که رسید چند ثانیه  مکث کرد و آن موجود عظیم الجثه  و خانم های ظریف الجثه ی  داخل اش  را خوب ورانداز کرد و بعد بی نوا آن قدر گیج شد که دوباره برگشت همان سمت خیابان که از آن آمده بود.

شماره ی برادرک را گرفتم و گفتم :" یه ماشین مشخصاتشو می گم بگو چیه..لوگوشو نمی بینم...".هارهار خندید."بگو خواهری !"..با هیجان آب دهان ام را قورت دادم و گفتم:" گنننننننننننننده نصف ِ مینی بوس...اگزوزهاش اندازه تانک دو تا این ور..دو تا اونور..بعد مششششششششششششکی  "تلف شد از خنده.مردانه می خندد این روزها." فهمیدم فهمیدم..آفرین خیلی خوب مشخصات دادی...اینی که می گی خاور ِ اسپرته!" و دوباره منفجر شد از خنده."مضحک ِ مسخره".برای این که دلجویی کند گفت :" بگو لااقل موتورش جلوست یا عقب؟".انگار که چشم ِ مادون قرمزداشته باشم ، سرک کشیدم و دوباره ماشین را نگاه کردم."چه میدونم...دو تا خانوم توش ان".دوباره به قول خودش "شتک " شد از خنده.خودم هم خندیدم این بار.حال و روزش را پرسیدم..حال و روزم را پرسید .نادان ِ جلویی بالاخره دور زد.نادان های دیگر که ما باشیم با گردن ِ کج از کنار ِ "گرازیلا" ، با پرایدها و پژوها و زانتیاها و پرادوهای مان پت پت کنان گذشتیم و هر چه او بیشتر خرامید و با سر و صدا گاز داد ، ما خفه تر و مایوس تر راندیم از کنارش...(این بار ِ آخر نادان را برای تلاش و کوشش نکردن و به مدارج عالی و ماشین ِ میلیاردی نرسیدن گفتم ، وگرنه پراید هجده میلیونی سوار شدن که دلیل ِ نادانی نیست!)

نظرات 9 + ارسال نظر
sama 1391/11/24 ساعت 10:54

ما خفه تر و مایوس تر راندیم..............

کجاهایی؟

بهروز 1391/11/25 ساعت 00:58

شاید هامر بوده باشه .

می بینی چقدر مسخره است . من حدس می زنم که ماشینی که تو دیدی چی بوده . چند وقت پیش کنار یه خیابونی وایستاده بودم و خیر سرم آب طالبی می خوردم که تفریح کرده باشم و از زندگیم راضی باشم که یه ماشینی رد شد که من آب طالبی رو بی اغراق برای چند لحظه فراموش کردم . بعدها فهمیدم مازراتی ( هنوز هم نمی دونم درست دارم تلفظ می کنم اسمشو یا نه ) بوده و قیمتش می تونسته تا یک میلیارد هم برسه . احمقانه است . یک میلیارد توی خیابون دور دور می کنه بعد من چون نمی تونم ضد میلیون داشته باشم نمی تونم برم سینما بخونم جایی که دوست دارم .
هیچ کدوم از این هایی که گفتم البته دلیل خوبی نیستن برای هیچ چیز . بهتره همون آب طالبی بخورم .

اصلا انگار پول بایت ماشین و به قول تو دور دور ،فقط واسه کوفت کردن اب طالبی به جون ما و ادمیه که دیروز توی مغازه ی میوه فروشی دیدم و میگفت اقا اندازه هفتصد تومن خیار بدین!!!!!!وگرنه از من بپرسی، مثه اینه که توی سلول اوین بهت تلویزیون سه بعدی بدن که حالشو ببری!!!میشه حالشو برد؟؟؟؟مازراتی و هامر و پورشه و فراری نبود...اینارو از بس تو خیابونا دیدم حفظم:)))این نیمچه تانک بود:))بی خیال...تافل ات مبارک.شیرینی هم نمیخوام به ابالفضل:)))

خروس 1391/11/25 ساعت 12:42

درسته کلاه منو نمیشناسی اما اگر خوب نگاه میکردی صد در صد کلاه خودت و بهروز و دادشت و اون پیره مرده توش بوده

کلاه که هیچی..کله هامون و گوش هامون هم:(

مخلص 1391/11/25 ساعت 19:22

فورد اف 450 نبود احتمالا؟ یه غول بی شاخ و دمی شبیه این:

http://pinkherring.typepad.com/photos/uncategorized/2007/09/20/20070915_014.jpg

بسیار از بغل شبیه این بود ولی بعید می دونم لوگوی فورد بود.(یه لوگوی گرد و خاکستری بود که از پایین یه چیزی شبیه موج سرمه ای اومده بود توش!)
.ولی در بی شاخ ودمی کم نداشت از این.
این فورد هم بدچیزی نیست.می گن شورلت Tahoe هم خوب چیزیه..و اینفینیتی ِ EX ...یا Volvo XC60 !!(اینا چندی از نام هایی هستند که طبق تحقیقات این چند روزه م فقط بلد شدم به زبون بیارم)

بهروز 1391/11/25 ساعت 22:23

شیرینی اصن مفهوم خوبی نیست :))
امتحانت چه شد ؟ :)

مصاحبه ی شفاهیش مونده. خود ِ امتحان اما یه چیزی بود توی مایه های ترکیبی دلنشین از آیلتس و تافل و اف سی ای و پت و کت و خلاصه برادران آریان پور کوتاهی نکره بودن!..آخراش هم برای این که قشنگ از دل و دماغمون در بیاد یه سری کلمه بود که سینونیم آنتونیم می خواستن!!!..فک کن؟!..چهار ساعت بود.امیدی نیست بهروز..همون بحث تافل تو شیرین تره.

سلام
ببخش نبودم....
اصولا حوصله ندارم عکس آپلود کنم... همین....

بهروز 1391/11/27 ساعت 17:17

یا ابالفضل ! :))
فرانسه از همه چی بهتره :)

مینا 1391/11/29 ساعت 22:01 http://chaghidarmeh.blogfa.com

نادانی اینه که این ماشینای بالای یه میلیاردو بندازی تو این خیابونای درب و داغون و از بالا نگاهی به بقیه بندازی و هار هار بخندی....!!!والا!!!

دقیقا مینا.فخر فروختن به آدمایی که هیچی ندارن جز حق مسلم شون!

[ بدون نام ] 1391/12/10 ساعت 16:55

این هم هست:

https://www.youtube.com/watch?v=dJfSS0ZXYdo

اندازه ی بیست تا ازینا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد