Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

کمی آن طرف تر پشت ات به من و روی ات به دخترهای لوند ِ میهمانی ست!گپ می زنید مست.


 حواس ات نیست و حواس ام هست! 

 

دوستت می پرسد:"شب ها تنها نمی ترسی باران؟".ته ِ گیلاس را می روم بالا و گیج و منگ می گویم:"نه...ولی راست اش بعضی شب ها خاطرم نا آسوده می شود و حس می کنم کسی دارد توی قفل کلید می چرخاند...احساس می کنم قفل در ِ خانه مان سست و .. دزدپذیر است!".هر دو از کلمه ی "دزد پذیر" می خندیم. امروز صبح بعد از صبحانه میگویی کار مهمی قبل از سفرت داری و می زنی بیرون. نیم ساعت بعد با کلید ساز برمی گردی و چند تا قفل مدرن به در خانه مان اضافه می شود.می گویی "برای آسودگی ِ خاطر ِ نا آسوده ات.برای دزدناپذیر کردن ِ خانه مان وقتی تنهایی". 


حواس ات بوده و حواس ام نبوده!

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر نارنج و ترنج 1392/01/03 ساعت 11:48

چه خوشاینده این یاد مانده های بی حواس!.....

میم 1392/01/06 ساعت 15:11 http://gahivaghtaa.blogfa.com

آپ نمیکنی؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد