کمی آن طرف تر پشت ات به من و روی ات به دخترهای لوند ِ میهمانی ست!گپ می زنید مست.
حواس ات نیست و حواس ام هست!
دوستت می پرسد:"شب ها تنها نمی ترسی باران؟".ته ِ گیلاس را می روم بالا و گیج و منگ می گویم:"نه...ولی راست اش بعضی شب ها خاطرم نا آسوده می شود و حس می کنم کسی دارد توی قفل کلید می چرخاند...احساس می کنم قفل در ِ خانه مان سست و .. دزدپذیر است!".هر دو از کلمه ی "دزد پذیر" می خندیم. امروز صبح بعد از صبحانه میگویی کار مهمی قبل از سفرت داری و می زنی بیرون. نیم ساعت بعد با کلید ساز برمی گردی و چند تا قفل مدرن به در خانه مان اضافه می شود.می گویی "برای آسودگی ِ خاطر ِ نا آسوده ات.برای دزدناپذیر کردن ِ خانه مان وقتی تنهایی".
حواس ات بوده و حواس ام نبوده!
چه خوشاینده این یاد مانده های بی حواس!.....
آپ نمیکنی؟؟؟