Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

لب تاب ِ پر آب و تاب

بالاخره برادرک را خفت کردم تا برویم و برایم لبتاب بخریم.چند بار تهدیدش کردم که اگر نیایی خودم می روم ها.که پاسخ آمد:" اره تو که واردی!برو بگو آقا لبتاب قرمز دارین؟!"



برادرک کرم ِ کامپیوتر است.هم در رده ی نرم تنان...هم سخت تنان!یک جمله بخواهد درباره ی کامپیوترش حرف بزند ، هیچ کلمه اش شبیه آدمیزاد نیست. از تفریحات سالم اش این است که می نشیند و پسورد وایرلس های ساختمان را پیدا می کند و بعد یک طور ِ زیر پوستی به صاحبان ِ آن رموز آمار می دهد که سکیوریتی را ببرید بالا.بندگان خدا هفته ای یک بار رمز عوض می کنند و این می شود challenge  برای برادرک! چند تا شرکت ِ اسم و رسم دار برای کار رفته بود و وقتی رزومه و گواهینامه های اش را دیده بودند ، معذرت خواهی کرده بودند و گفته بودند که کارشان برای برادرک صقیل است و با سلام و صلوات ازش خداحافظی کرده بودند و بابت این که وقت اش را گرفته اند عذر خواهی کرده بودند!.خانواده ی ما اولین خانواده ای توی فامیل بود که کامپیوتر خرید.بابا خودش از کامپیوتر چیزی نمی دانست اما حس می کرد که یک نیاز است و برای همین از یکی از آشناهای مان که دستی در خرید و فرش کامپیوتر داشت ، یک دستگاه کامپیوتر خرید.من اواخر ِدوران ِ راهنمایی بودم و برادرک فنچی بیش نبود.یادم است اولین بار یک سی دی ِ بازی را گذاشتیم توی دستگاه و دست به سینه نشستیم که بازی شروع شود!.هر چه نشستیم شروع نشد که نشد.من گفتم سی دی خراب است.برادرک اما سمج شد.با هزار تا تلفن این طرف و آن طرف فهمید که باید کلیک کنیم و آن سی دی بخت برگشته را نصب کنیم! برادرک بدون این که کلاس برود آن قدر آن کامپیوتر زبان بسته را به مرز هلاکت رساند تا چشم باز کردیم و دیدیم شده کرم ِ کامپیوتر.روزی صد بار کیس را باز می کرد و می بست.من اما در همان حد ِ منتظر نشستن ِ بدون ِ کلیک ماندم!



با هزار غر و لند کشاندم اش پایتخت.جلوی در پاساژ نگه ام داشت و پرسید چه قدر پول دارم و انتظاراتم از لبتابی که می خواهم صاحب اش شوم چیست.یک لیست دست اش بود که با هر چیزی که می گفتم یک سری از مدل ها را خط می زد. آخرش سه چهار مورد توی برگه اش باقی ماند.یک راست رفتیم سراغ مغازه هایی که آشنایان اش بودند. یک سری دیالوگ ِ بسیار تخصصی بین شان رد و بدل می شد و بعد به قیافه ی من نگاه می کردند و ...خب گفتن ندارد واقعا که  شبیه چه بودم!.انگار برای یک گوسفند بنشینی و از کوانتوم حرف بزنی!.بعد برای این که دل ام را به دست بیاورند مثلا می گفتند:"این رنگ و دوس دارییییییییی؟" یا مثلا : "ببین این به تیپ ات میاااااااااااااد؟".من هم دیدم برای این که این بی اطلاعاتی  به رسوایی مبدل نشود ، بهتر است زودتر بزنیم بیرون.یک لبتاب سفید یخچالی انتخاب کردم و سریع کارت کشیدم و دمب ام را گذاشتم روی کول ام  و الفرار. از پاساژ آمدیم بیرون و رفتیم سمت ماشین .برادرک هنوز داشت به قیافه ی من می خندید.من  دست ام را حلقه کرده بودم دور بازوی اش و به متلک های اش می خندیدم و پر از غرور ِ خواهری بودم که برادرک اش همه چیز می داند و هیچ کس مثل برادرش نیست و همزمان پر از مرض ِ بغض بودم و بازوی اش را فشار میدادم و توی دل ام میگفتم:" همیشه باش.همیشه.که اگه یه بازو توی دنیا برای تکیه دادن من باشه...اون همین بازوست".

نظرات 3 + ارسال نظر
میم 1392/01/11 ساعت 10:12 http://gahivaghtaa.blogfa.com

منم یه بازو برای تکیه دادن دارم که میدونم بهترین بازو

عاشقتم باران

حالا چرا ازین شکلکای مصیبت زدی میم جان؟؛)

شی ولف 1392/01/11 ساعت 19:54 http://shewolf.blogsky.com

لپتاپ نو مبارک :)
ته لیست بایدهای من هم چیزی شبیه این هست ، یافتن یک بازوی همراه برای تکیه زدن .
بچه که بودم برنامه داشتم ربات بسازم ، رباتی برای رفع تنهایی ، برای دوستی و برای در آغوش گرفتن. بزرگ شدم و از ربات خبری نیست ، بازوهای خودم رگ کردند و قوی شدند . با این حال ، گاه گاهی ، دلم بازویی مهربان می خواهد برای یاری ، فشردن ، در آغوش گرفتن...

موجودی به نام برادر با همه ی مردها فرق داره.بازوش هم.مدل مهربون بودن و اغوش گرفتن و همه و همه چیزش با مردهایی که دور و بر ادم اند فرق داره آنا.شاید خواهر هم چیزی شبیه این باشه اما برادر انگار محکم تره.
شک ندارم یه بازویی دنبال بغل کردن توست که نه تو خبر داری و نه اون.زمان خبر داره و بس!

میم 1392/01/12 ساعت 11:47 http://gahivaghtaa.blogfa.com

آخه خیلی دلم واسش تنگ شده 4 ماهی هست ندیدمش

چهارماه؟؟؟؟؟ این یعنی تموم شدی که طفلکی ِ من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد