Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

نرم و آهسته ..

 

کیسه ی گوجه سبز را که خالی کردم  یک چیزی با صدای غیر ِ گوجه سبز افتاد توی سینک.یک لاک ِ حلزونی ِ پر پیچ و خم.مطمئن نبودم که توی لاک چیزی باشد چون چیزی شبیه  یک لایه اسفنج درش را پوشانده بود اما انداختم اش توی یک ظرف آب و رفتم سراغ کارم و یک ساعت بعد که ترنج خانه را روی سرش گذاشت آمدم و دیدم که مهمان داریم!  

                                              

 


چند دقیقه ای  هم من و هم ترنج به شدت هیجان زده بودیم و به بازی های سه تایی گذشت اما بعد این سوال 
فلسفی مطرح شد که  now what?

  

                                                            

                                                  

بگذاریم برود؟...پس این محبت ناشی از چند دقیقه بازی که خزیده بود توی دلم چه؟..بگذارم بماند توی خانه مان یعنی؟...هم خانه ی ما بشود یعنی؟...چه بخورد چه بکند چه بپوشد؟ تربیت هم می خواهد نکند!

بله .افتادم توی همان مهلکه ای که نباید می افتادم! سرچ کردم آداب معاشرت با حلزون ها را و  دیدم اگر همه چیز خوب پیش برود از پس اش بر می آیم. تصمیم گرفتم و ...ایشان ماندنی شدند!(اعتراف نوشت: آرزو کردم که کاش بچه دار شدن هم همین قدر ساده بود .تصمیم می گرفتی و سرچ می کردی و سیو می کردی و حفظ می کردی و voialaa..بنگ..بچه!)


اسم و جنسیت این میهمان ِ نرم و آهسته فعلا مشخص نیست اما خب...نفس می کشند توی خانه ی ما ،این ور و آن ور می روند...به ترنج آزاری نمی رسانند... پس هستند!

 

                                           

 

اگر روزی حلزونی یافتید ، این جا کمک بزرگی می کند.




نظرات 12 + ارسال نظر
مینا 1392/03/18 ساعت 01:13 http://chaghidarmeh.blogfa.com

چه با دقت نگاهش می کند ترنج!!

همه چیز رو .گاهی من رو.انگار اولین باره من رو میبینه
مغز کوچیکی دارن زبون بسته ها...اما دل شون گنده ست.

ای جان دلم ترنج که اینقدر متفکرانه نگاه میکنه
باران بیا خونمون با ترنججججج

من این س.ل.ی.ط.ه رو بیارم مهمونی؟..تو چرا با دخترک نمیای که هم خانومه و هم آدم؟!:)

[ بدون نام ] 1392/03/18 ساعت 08:35

بعضی وقتا این حلزون ها یا کفش دوزک ها ی توی سبزیها و میوه ها با خودشون یه عالمه انرژی و انگیزه میارن توی خونه .
خیلی کار خوبی کردی که بهش اجازه دادی بمونه ...

میم 1392/03/18 ساعت 10:02 http://gahivaghtaa.blogfa.com

راجبه بچه خیلی باهات موافقم باران

آیدا 1392/03/18 ساعت 11:47 http://1002shab.blogfa.com/

دلم برای حلزون تنگ شده، چند وقت پیش متوجه شدم مدتیه حلزون ندیدم. میشه بگی گوجه سبزهات رو از کجا خریدی؟

برات بخرم؟..چند کیلو؟..با حلزون یا بی حلزون؟:) بیا خونه مون "حلزون دیدنی" ( بر وزن عید دیدنی)

نوشین 1392/03/18 ساعت 13:10 http://nooshnameh.blogfa.com

وای باران گربه دارین؟ میتونی نژادش و جنسیتش رو بگی؟
به نظرم شبیه پرشین میکسا اومد.
راست میگی مغزشون کوچیکه . پسر ما هم که حدود یکماهه اومده هر روز یه جوری همه جا رو بو میکشه و سرک میکشه انگاری تازه چند ساعتیه وارد محیط شده.
قدم عضو جدید مبارک

بله...روایت زیاد داریم برای نژاد ترنج.میکس ..امریکن..مین کون...معمولی!...اره برای گربه ها همیشه هرروز همه چی اولین باره:))

زهرا 1392/03/18 ساعت 16:07

عزیزززززم ترنجو ببین.انگار بدش نمیاد که از تنهایی در اومده.مرسی باران جونه گل که از ترنج عکس گذاشتی (بلاگ اسکای فک نکرده شاید آدم بخواد باران و ترنج رو از دور بوس کنه؟)

کمی تا قسمتی از عکس ها مخصوص تو بود زهرا.
بلاگ اسکای مغزش ازون ترنج هم کوچیک تره:))

شب زاد 1392/03/18 ساعت 20:07 http://unknowncr.blogfa.com

کاش من هم ترنجکی داشتم.وفایشان از آدم ها بیشتر است گاهی.و سکوتشان موقع درد دل با آن ها هم دلچسب تر.به خودت و ترنجت و خانه ات غبطه می خورم.راستی قدم نورسیده مبارک.لطفا برایش اسم هم می شود انتخاب کنی؟

تازه این گربه اک که به قول مردم بی چشم و رو ترین حیوان دنیاست..همه ی چشم و گوش و رو و زیر دنیای من شده.
توی فکر اسم هستم.حلزون ها دو جنسه هستند و این کار رو سخت می کنه :(

سعیده 1392/03/19 ساعت 03:27

من دوتا حلزون خیلی بزرگ دارم از سوریه اوردمشون.. دو سال و خورده ای هست که پیش من هستن... اگه بتونی یه اکواریوم مانند درست کنی براش و توش گوش ماهی اینا بذاری که بتونه ازشون تغذیه کنه و لاکش رو بسازه، بزرگ میشه و لذت می بری.. حلزون های من که فقط کاهو دوست دارند.. در ضمن آب هم بهشون بده حتما... بیشتر سعی کن محل زندگیش تر باشه! شب ها هم حواست باشه جایی نره واسه خواب که صبح بخوای نیم ساعت دنبالش بگردی!!! من از این درد سرا زیاد کشیدم.. :)

سعیده؟؟..پس واقعا می شه نگهشون داشت؟..یه اکواریوم کوچیک داشتم که الان اون جا مقیمه!..اما به جای گوش ماهی گچ ریختم براش طبق فرمایشات اون سایت حلزونی.جاش هم تره و خلاصه شرایط زنده گی فراهمه.چند تا سوال تخصصی دارم که بگو چه طور بپرسم ازت؟

آیدا 1392/03/19 ساعت 13:26

من گوجه سبز دوست ندارم، حلزون دوست دارم. اما به خاطر حلزونش مهم نیس چقدر لازمه باشه گوجه سبز بخرم.

تعارف اومد نیمد داره ها!

آبجی 1392/03/19 ساعت 19:26

سلام اومدم بگم برای پدرتون توی کلیسا دعا کردم و بگم که حتما مشکل بر طرف خواهد شد .
دیدم که بعله شما هم مثل من پیشی ها رو دوست دارین و پیشی دارین دلم ضعف رفت براش برای سر ش که خم کرده داره به دوست جدیدش نگاه میکنه .
راستش من یه اخلاق زشتی دارم اگر 10000000000 تا گربه هم داشته باشم باز گربه بینم آب دهنم راه می افته..
راستی قدم نورسیده مبارک .

:)

دختر نارنج و ترنج 1392/03/26 ساعت 14:55

ای جاااااااااااانم... چه مهمون نازیه این خانماقای تندر خوش قدم!!!
مارلی به حلزونی که از توی سبزی ها پیدا کردم هیچچچ عکس العملی نشون نداد و من گذاشتمش توی باغچه که بره دنبال زندگیش.اما این شبا با مارمولکی که روی توری پنجره میاد عجیییب رفیق شدن...
چقدددددددددددر ترنج قشنگ باهاش بازی می کنه.... دلم ضعف رفت براش که.....

ترنج
این خانماقای تندر..همه ش سکوته..ولی عجیب خونه رو عوض کرده.دلم مارلی جونمو می خواد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد