Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

همکاری که مسوول امور پناهندگان افغانی ست امروز نیامده.درخواست کردکه تلفن های اش را وصل کنند به اتاق من  و بی زحمت مشخصات اولیه ی افراد تلفن کننده  را یادداشت کنم تا فردا باهاشان تماس بگیرد.  

فکر کردم که کار خسته کننده ای خواهد بود اما امروز توی دنیای شان بودن را از همه ی روزهای این چند ماه بیشتر دوست داشتم.این که وضعیت ِ تاهل یکی شان"زن مُرده" بود و من به این کلمه نخندیدم!( حداقل تلاشم را کردم که نخندم)! و بعد که قطع کرد عاشق ِ این کلمه شدم.این که آن یکی با غرور ِ خاصی پرسید که "پست ِ برقی" دارم که مشخصات اش را بفرستد یا نه...یا آن یکی که گفت در باره ی "ویزه ی رخصتی" سوال دارد و من پرسیدم :"این ویزه ی رخصتی ،خانم ان یا آقا؟ از آشناهاتون هستن؟..درجه یک هستن؟"!..و منظور ایشان "ویزا به منظور مرخصی " بود!...یا آن خانم آخری که پرسید "حالت ِ مدنی ِ من تاثیری در فلان چیز دارد؟"..و من شنیدم "حالت ِ بدنی" و پرسیدم "مشکل تان چیست " و ایشان گفتند که "بیوه" اند! و فهمیدم حالت مدنی همان وضعیت تاهل است. 

بله همین افغانی ها...بعضی از همین افغانی ها...بعضی از همین هایی که از کنارشان که رد می شویم خودمان را یک جوری می کنیم...بعضی از همین افغانی هایی که فکر می کنیم "عمله" پسوند ِ فامیل شان است...بعضی از همین زن های افغانی که می آیند و برای مان خانه تکانی می کنند.همین ها...بعضی از همین ها که امروز آن قدر پشت تلفن مستاصل و مودب و پر از داستان و پر از غم بودند..روزهایی می شود که آن چنان قلب ات را تاچ می کنند که دل ات می خواهد هرروز تلفن های شان را وصل کنند به اتاق ات و آن ها بگویند و بگویند و تو سنگ صبور وار بشنوی و آخرش آرام و محکم بگویی که "نگران نباشید ما هر طور که بتوانیم به شما و خانواده تان کمک خواهیم کرد". 

بعله..همین افغانی ها. .. 

نظرات 10 + ارسال نظر
مخلص 1392/05/21 ساعت 18:11

بعضی از شریف ترین، نجیب ترین، با صفا ترین، با حیا ترین، به درد بخور ترین و بی ادعا ترین آدمهایی که "دیده ام"، نسب از خاک افغانستان دارند. و نمی دانید چه سخت است دور از وطن بودن و شریف ماندن... و نجیب ماندن... و در عین با صفایی، با حیا ماندن... و در عین به درد بخور بودن، بی ادعا ماندن.

دور از "شریف" ماندن و شریف ماندن:)

خیلی متنتون رو دوست داشتم .نگاهتون خیلی انسانی بود .

:)

چقدر اصطلاحاتشون رو دوست دارم.
همه ی کشورها خوب و بد و عمله و مهندس دارن ما یه کم نسبت به افغانی ها نژاد پرستانه رفتار میکنیم.(البته خدایی من دوسشون دارم)

کاش بهتر می فهمیدیم شون

بهروز 1392/05/21 ساعت 22:42

یکی از بزرگترین آرزوهام سفر به افغانستانه . فکر می کنم نیمه ی گم شده ی فرهنگ ایرانی رو می شه اونجا لمس کرد . من افغان ها رو دوست دارم . همین طور تاجیک ها رو . دوست دارم بیشتر راجع بهشون بدونم . کاش شرایط ما و اونا بهتر از الان بود .

بیا بریم به مزار..ملا بهروز جان...من پایه م ها

ایجانم باران دیدی چه لحجه ی نازی دارن این افغانیا؟ :)
جدای از اینکه بعضی از مرداشون بیخودن

مثلا ما مرد ِ بی خود ِ ایرانی نداریم؟...یا زن ِ بی خود ِ ایرانی؟...یا زن و مرد ِ بی خود ِ اروپایی اصن؟:)))

دختر نارنج و ترنج 1392/05/22 ساعت 18:11

شاید، شاید، شاید... شایدها! شاید خدا خواست ما ایرانی ها در وضعیتی قرار بگیریم که دیگر ملیت ها از بالا بهمون نگاه کنند، تا دردمون بیاد، که بفهمیم از بالا نگاه کردن به بعضی آدم های دیگر چقدر بده.. و چقددددر حیفه باران که اکثرمون شانسی رو که تو دیروز داشته ای نداشته ایم، تا این جور آدم ها را از نزدیک تر ببینیم و بدونیم که یک زن و یا یک مرد افغانی می تونه بی نهایت جالب و دوست داشتنی باشه و یا به قول خودت در جواب کامنت شیرین جون، یک زن یا یک مرد اروپایی یا متعلق به هر جای دیگری می تونه چقدر بیخود باشه....

دقیقا باید چشید تا درکید!

من هم با شما هم عقیده ام انسانهای خوب هم بینشان زیاد است واز آنجایی که فرهنگی هستم بین دانش آموزانم
بوده اند با چنین لیتی وقتی بهت اعتماد می کنند وهم کلام میشوند خلوص ومهربانی را می توانی در کلامشان حس کنی .

کاش همیشه فرصت بود تا قبل از قضاوت در مورد آدم ها ، حرفاشونو بشنویم.

فاطمه 1392/05/24 ساعت 10:38

خیاطی داشتم که افغانی بود میگفت تمام خواهراش و برادراش فرانسه هستن .زن ایرانی گرفته بود دیگه نمیخواست بره و زنش از سفرش به افغانستان و خانواده همسرش چه تعریفها که نمیکرد. دوست افغانی داشتم که دانشجویه پزشکی تویه کابل بود .استادی داشتم که میگفت تویه افغانستان قانون کپی رایت به شدت رعایت میشه .باران خانوم زنده باشید

قضاوت های غلط ، ما رو رها نمی کنن

شی ولف 1392/05/25 ساعت 10:14 http://shewolf.blogsky.com

اینجا رو بخون باران.
http://man159.blogfa.com/
من عاشق فارسی افغان ها هستم ، شکوه زبان فارسی رو میشه در حرف زدن اونها دید.
چند روز پیش خانم و آقایی نزدیک تئاتر شهر ، آمدند و کنار من و دوستم نشستند ، تا آقا در مورد کار تئاتری که قصد داشتند روی صحنه ببرند حرف بزند و دعوتی به همکاری و ...
آقا در توصیف داستان تئاتر مورد نظر چندین بار از کلماتی مثل "دافول" استفاده کرد و معده م رو بد جور به هم ریخت.
دارم به کلمات زیبایی مثل : رجامند ، رخصت ، سرک و ... فکر می کنم که در فارسی افغانستان زنده و مستعمل هستند ... فارسی شکر ، فارسی که در ایران ما بدجوری زمین خورده و دست پای شکسته اش کج جوش خورده...
:(

http://noorjahanakbar.wordpress.com/

تو هم این جا رو آنی.من خیلی وقته می خونم اش و بسیاااار تحسین اش می کنم.

سایه 1392/05/29 ساعت 10:17 http://royekhak.blogfa.com/

خوشا به حالتان برای کمکی که می توانید به مردم بکنید.
فکر می کنم شغل جالبی دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد