Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

بن بست

بوی باران بیدارم کرد.

خواب می دیدم که یک روزی از در آمده ای و انگشت های ظریف یک دختربچه ی زیبا توی دست ات است و من چشم از او و تو بر نمی دارم و بی این که بخواهم زیر لب هی تکرار می کنم که تمامی مان به شروع ِ این زیبایی ِ ظریف می ارزید و بعد جلوی پای اش زانو زدم و گفتم :" سلام مایسا" و بغضم شکست و صورتم خیس شد و بوی باران آمد یک دفعه و بیدار شدم.


بوی اش مرگم می دهد امشب.مطمئنم.

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1392/06/09 ساعت 22:22

شیدا 1392/06/09 ساعت 23:57 http://ghadefandogh.blogfa.com

چقدر واضح خواب میبینی
به زلالی خودت:)

دختر نارنج و ترنج 1392/06/10 ساعت 18:40

باران..
بوی باران..
مایسا..
فدای تو بشم دختر..........
فدای تو بشم من....

شب زاد 1392/06/10 ساعت 19:00 http://unknowncr.blogfa.com

عزیزم باران.چی شده؟؟؟بارونی ِ خوابت شده ای؟خواب ها خیلی بدند.اینقدر واقعی اند که گاهی دوس داری تمام روز به یادشون بیاری.

خواب ها بلای جان بیداری اند:(

شیرین 1392/06/12 ساعت 00:08

باران؟
تو خوبی مگه نه؟ آقای نویسنده هم خوبه مگه نه؟
بگو که خوبید با هم باران

چه سوالای سختی.این که من خوبم آیا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد