Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

کسی باید باشه باید

دل ام آرام و قرار ندارد. یک بغضی نه توی گلوی ام، که توی دل ام است. هی می خواهم تمرکز کنم روی کار نمی شود. نینو و نرگس و سپی دارند توی تراس ام سیگار می کشند و این سومین باری ست که وقت سیگار می شود و من نمی کشم. یک چیزی درونم قرار است فوران کند که نمی دانم چیست. دل ام می خواهد زودتر بروم خانه و بنشینم روی زمین ،بین مبل و میز و تورج بیاید روی پای ام و ترنج هم کنارم لم دهد و فرندز ببینیم. این ترنج بعد از آمدن تورج یک گربه ی دیگر شده. مهربان و اجتماعی شده. بدغذایی اش خوب شده و حالا هر چه تورج می خورد او هم می خورد. کی می تواند بگوید که حیوان ها "همدم" را نمی فهمند. کی می تواند بگوید که گربه ها بی صفت هستند وقتی تورج توی کشوی ِ زیر ِ فر گیر کرده بود و ترنج آن قدر بالای سرم و از روی سرم این ور و آن ور دوید تا بیدار شدم و رفتم وروجک را در حالی که داشت خفه می شد بیرون آوردم. فکر همه ی آن آدم هایی که قربان صدقه ی تورج می روند و می گویند "ترنج رو ولش کن بره" به من استرس و عذاب می دهد. آن قدر که اگر این جمله را تکرار کنند شاید از زنده گی ام حذف شان کنم! همین قدر جدی و عصبی و آماده به حذف و اضافه ام من! (قرار نبود از گربه ها بنویسم که!)

بلاتکلیفی امان ام را بریده. نمی فهمم چه می کنم راست اش. نمی توانم تصمیم بگیرم. دست و پای ام مدام می لرزد و هراس دارم از این که همین طور مدت ها دست و پا بزنم بی این که شنا کنم یا غرق شوم.

گم شده ام و از یابنده تقاضا دارم که بیاید و من را پس دهد و مژدگانی دریافت کند!





 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
سارا 1392/06/17 ساعت 14:52 http://haleman1.blogsky.com

میدونم یکی از مشکلات نازی پوله:((

عزیزمممم ادمو به گربه ها علاقه مند میکنییییی...

...کاش سرحال اومدنت یه راه و چاهی داشت یه خوراکی ای قرصی میشد پیشنهاد داد و خوب بشی...

نوشین 1392/06/17 ساعت 15:27 http://nooshnameh.blogfa.om

ای وووووووووووای عزیزم. ترنجو نگاه تو رو خدا. وای تورج هم بزرگ شده عزیزم.
چقدر با هم اخت شدن.

شب زاد 1392/06/17 ساعت 20:49 http://unknowncr.blogfa.com

ترنج خیلی خوبه.خانومه.خواهر بزرگه است.اما کتکم نزن اگه میخام بگم که تورجت به چشم خواهری دلمو برده بدجووووووووووووور با اون چشمای پیرمرد غمگینش.راستی بیا ببینمت دیگه باران

یه روز توی هفته ی دیگه خوبه.

بی شعور..
نمیخوای منو؟

چرا.خیلی

شی ولف 1392/06/17 ساعت 22:48 http://shewolf.blogsky.com

دوست شدند .
:)

انگار

فرزانه 1392/06/18 ساعت 08:05

دیشب تو خوابم تا صبح توی سکوت با هم قدم زدیم . خیلی آرامش بخش بود

من و تو؟؟..تو و من؟..با هم قدم زدیم؟ چه خوووب. توی سکوت چی می گفتیم؟

مرمر 1392/06/18 ساعت 11:11

بی ربطه ولی پستتو که خوندم یاد آهنگ بلاتکلیف رضایزدانی افتادم همین

نشنیدمش.میشنوم اش

شیدا 1392/06/18 ساعت 15:05 http://ghadefandogh.blogfa.com

باران پیدا شدن انگیزه میخواد
نداریم بانو نداریم...

از صبح این کلمه ی "انگیزه " رو نوشتم توی فیس بوکم که باهاش یه جمله بسازم آپلود کنم..نیست لامصب نیییییییییییست.زدی به هدف!

دختر نارنج و ترنج 1392/06/18 ساعت 16:06

کی به تو گفته ترنج را رد کن بره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگو من خودم بیام خفه ش کنم!!!!
فدای هر چهارتاتون بشم من.. باران، می خوام بیام ببینمت. باور کن باید ببینمت. می ترسم رهات کنم توی خودت گم بشی. خودم مثل خرس توی فصل سرما رفتم به خواب زمستونی اما باید بیام تو رو ببینم.

قدمات روی چشمای چهارتامون که می شه هشت تا چشم:)
پاییز وقت بیرون اومدنه اصن..بوش میاد

زهرا 1392/06/18 ساعت 16:45

چه عکس قشنگی
باراان منم گم شدم . زود پیدا شو وگرنه بعد یه مدت دلت میخواد اصن پیدا نشی . مثه من

بدم هم نمیاد missing شم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد