عکسو که دیدم گفتم دستبدهای اون آستین سفیده از همه قشنگتره بعد گفتم اصن این دسته خوده بارانه .برم حدسمو به باران بگم.بعد دیدم فرزانه گفته
اصن حالا ک اینجور شد منم دستبند میخوام همون رنگای تو.بارااااان آموزششو بذارررررر
ست تو و نازی و "ف"و اون یکی ای که نمی دونم کی بوده .چهارتایی تون دلمو فشار داد.بیچاره خاطره هات که این قدر درد می کنند.ولی یه چیزی رو بهت بگم؟کار خوبی کردین که بیدار موندین و اینا رو رج زدین.از زندگی فقط همین شب های بیدار موندن و بافتنش می مونه.
یه جا خوندم :
ما خاطره ها را می سازیم و آنوقت آن خاطره های نامرد ما را نابود می کنند.
یه اعتراف اولش که هنوز نمی دونستم دستا مال کیه!؛ از دست جودی خیلی خوشم اومد. گفتم چه دست تپلوی قشنگی!
دستبند نازی رو هم خوشم اومد...
چه چارتایی قشنگی... دنیا همینه باران خانوم. گاهی فقط حسرت هایی از گذشته براموم می مونند. همین
درسی شد برام این چهارتا و تقسیم شدن اش به سه!..که ف بماند یک طرف و جودی یک طرف و من و نازی یک طرف.
باران از دست دادن سخته اما اینکه کسی که دوسش داری زنده باشه و از دستش بدی سخت تره چون مرگ دست ما نیست.
من تو دوسال گذشته خیلی از عزیزانم و زنده زنده از دست دادم خیلی درد داره.
من با مرگ هم عزیز از دست دادمها ولی اینقدر درد نداشته.
انگار با مرگ راحت تر می تونم کنار بیام تا بی معرفتی آدمها
دست نازی و دستبند شما رو بیشتر از همه دوست داشتم.
من دلم برای جودی بیشتر می سوزه. اون سه نفر رو یه جا از دست داد و چون الان زمانی از زندگیشه که خیلی درگیره نمی دونه چه چیز مهمی رو از دست داده و وقتی بفهمه دیگه انقدر خراب کرده که احتمال درست کردنش خیلی پایینه
چه چهارتایی ِ رنگارنگی! چه خوب که از آخرینش این به یادگار مونده...
کاش از اخرین اش "چهار" ش می موند
نازی چقدر خوشگلن . مخصوصا اونیکه آستینش سرخابیه . دوسشون دارم
بسی رنج بردیم واسه بافتن اینا
الان که دارم خوب به عکس نگاه می کنم فکر می کنم که تو اون آستین سفیده ای
اوهوووم. از برق ِ حلقه؟
Baran :( :)
شی شی!
آخ
عکسو که دیدم گفتم دستبدهای اون آستین سفیده از همه قشنگتره بعد گفتم اصن این دسته خوده بارانه .برم حدسمو به باران بگم.بعد دیدم فرزانه گفته
اصن حالا ک اینجور شد منم دستبند میخوام همون رنگای تو.بارااااان آموزششو بذارررررر
آموزش؟؟؟
پیکری
چهره ای
دستی
سایه ای
بیدار خوابی هزاران چشم در رویا و خاطره
نمیدونم چرا دلم میخواد بهت پیشنهاد بدم آهن ادامه بده از رضا یزدانی گوش بدی
چشم
منم ازین دستبندا می خواممممممممممممم
خیلی خوشگلن.
دستا رو هم معرفی میکردی خوب.دست خودت و که بچه ها فهمیدن.
من
نازی استین قرمز داره
من با انگشتم دست ف رو گرفتم
کناریش هم جودی
انگار دیروز بود
بافتنش خیلی سخته؟
به ساده گی و سختی فرش
نازک آرای تن ساقه گلی
که به جانش کشتم و به جان دادمش آب
ای دریغا
به برم می شکند
...
ست تو و نازی و "ف"و اون یکی ای که نمی دونم کی بوده .چهارتایی تون دلمو فشار داد.بیچاره خاطره هات که این قدر درد می کنند.ولی یه چیزی رو بهت بگم؟کار خوبی کردین که بیدار موندین و اینا رو رج زدین.از زندگی فقط همین شب های بیدار موندن و بافتنش می مونه.
من و نازی و ف و جودی...
Eyvay....
من یه زمانی یه مدل ساده ش رو بلد بودم...
ولی الان دلم میخواد اینا رو بلد باشم... میخوام!
نیم کیلو نخ بیار کافه سینما یادت می دم قوقی جون جونی.
حرف دارم باهات.قد یه دنیا تعریف کردنی دارم برات.چرا نمیرسه روز دیدنت؟
نتیجه دیدن عکس: یک کم لبخند یک کم بغض یک کم آه و بعد لعنت به این بازی مسخره زمونه
دقیقا مثل حس من بعد از دیدن عکس. مخصوصا "آه"
چقددددددددددر قشنگن!!!
خب تصویری آموزش بده ...
به وبلاگ آموزشی ِ دنیای نخی ِ فریدا خوش آمدین
یه جا خوندم :
ما خاطره ها را می سازیم و آنوقت آن خاطره های نامرد ما را نابود می کنند.
یه اعتراف اولش که هنوز نمی دونستم دستا مال کیه!؛ از دست جودی خیلی خوشم اومد. گفتم چه دست تپلوی قشنگی!
دستبند نازی رو هم خوشم اومد...
چه چارتایی قشنگی... دنیا همینه باران خانوم. گاهی فقط حسرت هایی از گذشته براموم می مونند. همین
درسی شد برام این چهارتا و تقسیم شدن اش به سه!..که ف بماند یک طرف و جودی یک طرف و من و نازی یک طرف.
باران از دست دادن سخته اما اینکه کسی که دوسش داری زنده باشه و از دستش بدی سخت تره چون مرگ دست ما نیست.
من تو دوسال گذشته خیلی از عزیزانم و زنده زنده از دست دادم خیلی درد داره.
من با مرگ هم عزیز از دست دادمها ولی اینقدر درد نداشته.
انگار با مرگ راحت تر می تونم کنار بیام تا بی معرفتی آدمها
تلخ اما درست
دست نازی و دستبند شما رو بیشتر از همه دوست داشتم.
من دلم برای جودی بیشتر می سوزه. اون سه نفر رو یه جا از دست داد و چون الان زمانی از زندگیشه که خیلی درگیره نمی دونه چه چیز مهمی رو از دست داده و وقتی بفهمه دیگه انقدر خراب کرده که احتمال درست کردنش خیلی پایینه
امیدوارم پشیمون نشه. هیچ وقت.
رگ های دست ف انگار خود زندگیست
باورم نمیشه این رگ ها این دست ها....
جودی رو برای گرفتن مراسم عروسیش سرزنش نمی کتم دعوت نکردن شما آزار دهنده بود!
من هنوزم باورم نیست
صدای ف رو روزی دوبار گوش میدم