Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

دار و ندارم

از صبح که با بابا تنها بودم، حتی یک دقیقه هم نشد که بروم توی یکی از اتاق ها و بغضم را خالی کنم. این یعنی بابا حتی یک دقیقه هم از صبح نخوابیده. از درد. این یعنی بغض من یک ثانیه هم قطع نشده. از دیدن بابا و حال و روزش. این یعنی بابا آن قدر توی همین دو هفته ضعیف شده که یک دقیقه هم نمی شود تنهای اش گذاشت . و همه ی این ها یعنی که بدجوری همه چیز به هم ریخته است. حالا با برادرک و مادرک رفته اند سِرم امروزش را بزنند و من می خواهم سَرم را بکوبم توی دیوار. انگار که از صبح منتظر همین یک لحظه تنها شدن بوده باشم، با همه ی انرژی ام دارم اشک می ریزم. خاطره ها شده اند بلای جانم و نمی توانم به شان فکر نکنم. 

آن روزها..خیلی دورها...از دانشگاه یا موسسه که برمی گشتم و خسته بودم، بابا همیشه پاهای ام را ماساژ می داد و حالا من از صبح دارم پاهای زرد و سرد و کم جان بابا را ماساژ می دهم اما هیچ به هیچ. نه. دست های من به خوبی ِ دست های بابا نیستند که بعد از پنج دقیقه خوب شود. نه دست های من قدرت دست های بابا را ندارند...

دل ام می خواهد یکی بیاید و زنده گی ام را برای خوب شدن ِ بابا بخواهد و من بی درنگ همه اش را بدهم و من خلاص شوم از دیدن ِ دردکشیدن بابا و بابا هم خلاص شود از درد داشتن...


نظرات 4 + ارسال نظر

یه حس تلخی دوئید توی رگهام
دهنم تلخ شد
بغض گلومو گرفت
و بارونی شدم باران!

سیمین می دونمت. می فهممت

شب زاد 1392/12/11 ساعت 09:25 http://unknowncr.blogfa.com

بارانک!باران خانوم!کاشکی دردا قسمت کردنی بود.اون وقت ما دوستات هم یه قسمتی از دردتو می خریدیم واسه خودمون که بعدش تو یه کوچیک دردت کمتر شه.
اما ازت یه خواهش دارم.یادت نره لبخند بزنی.دوستت دارم

شبنم ِ هنوز ندیده ی من...ممنونم.

مهسا 1392/12/11 ساعت 12:13

همش به یادتم دختر
دعا می کنم حال پدر عزیزت زودتر خوب بشه و غصه تو کمتر بشه

راستی به طب سنتی و روش های درمانی مکملش فکرکردید؟ مثلا دکترهای موسسه تحقیقات حجامت
http://www.irhejamat.ir/default.aspx

ممنونم مهسا جان.لینک رو نگاه خواهم کرد.

بهمندخت 1392/12/11 ساعت 13:52

:(( امیدوارم روزهای بهتر بیاد
خوندنم این پست برام خیلی سخت بود
این روزها من هم پاهای پدرم رو ماساژ میدم. به دست و پاش کرم میزنم و ...

همدردیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد