Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

اولین سیگار ِ سال را بعد از هفده روز نباید کشید.  نه نباید کشید. 

 

 

 

 

نه 

 

 

 

 

نباید "فقط" کشید. 

باید بوسید و کشید. 

 باید بوووووووووووووووویید و کشید.

نظرات 8 + ارسال نظر

سیگار چیز خوبی است که ما دو سال است ترکش کرده ایم و با هر دفعه اسمش هنوز دلمان میخواهدش

میم جین جون غمگین 1393/01/17 ساعت 17:32

نمیدونم

هیچ وقت تجربه نکردم

منم توصیه نمی کنم!

دختر نارنج و ترنج 1393/01/18 ساعت 11:09

بارانم
بعد از مدت ها بالاخره جرات کردم و آمدم به وبلاگت. می دونستم یه چیزی شده.... همون روز که ایمیل دادی که برای اون پست گربه ی مریض گریه کردی فهمیدم دلت پره، یه چیزی به من می گفت که این بار که بیام چیزی رو می خونم که مدت هاست ازش می ترسم. شاید برای این که بابام رو خیلی وقت پیش، خیلی زودتر از اون روزی که باید، از دست دادم دلم اینقدر برای باباها نگرانه. اینقدر دیر نباید به تو تسلیت بگم.... می دونم که باید زودتر می اومدم. اما، با این که دلم نمی خواد این حرف رو بزنم و با این که همیشه گفتم باباها و مامانا حق ندارن حتی مریض بشن، اما فکر می کنم بابا از اون همه درد راحت شدن. برای خودشون که مطمئنم خیلی سخت بود اون همه درد، برای شما هم... هرچند می دونم دلت براشون چقددددددددر تنگ می شه که من بعد از شانزده سال هنوز گاهی دلم حتی بداخلاقی هاش رو می خواد. بلد نیستم دلداری بدم، بلد نیستم تسلیت بگم، فقط نشستم اینجا و اشک می ریزم و خودم هم نمی دونم چرا بابای تو که حتی ندیدمشون، تا این آخرین عکسی که گذاشتی، چرا باید اینقدر نبودنشون غم توی دلم بندازه؟ متاسفم... از صمیم قلب متاسفم. من همیشه براشون دعا کردم و حالا که رفتن فکر می کنم شاید، شاید، شاید خدا بهترین کاری رو که می تونسته انجام داده....

خوش اومدی. دیر و زود نداره. غم همیشه غمه و دوست همیشه دوست:)
ممنونم.

سیمین 1393/01/18 ساعت 12:20

این حس ِ تو به سیگار و لذتی که بعضی آدما از کشیدنش می برن، برای من یه مجهوله که هیچوقت معلوم نشده برام!
آروم باشی...

همین که دوست ِ آدم از یه مجهولی لذت ببره و بنویسه و یه دوست دیگه باید با هزار تا علامت سوال کامنت بذاره!...ینی اون مجهول تا قسمتی معلومه:)

دلربا 1393/01/21 ساعت 18:14

کاش سیگار بتواند ابی بروی اتش دل باشد...برادر زاده من هم پنجم فروردین امسال .شکوفه ها ونسیم خنک بهاری ودنیای سراسر سبز را برای همیشه وداع گفت.دیشب بخوابم امد .با تی شرت سفید وموهای مشکی بلند.شاد وسبکبال لبخند میزد..

امیدوارم برادرزاده ی نازنینتون توی ارامش باشه

مینروا 1393/01/22 ساعت 08:36

اومدم بنویسم باری چرا نیستی پ؟!! بعد تو دلم گفتم ک میخوای باشه ام و با یه پست طنز در خدمتت باشه!!

مینروا این کامنتت رو دو روز پیش خوندم اما مدام یادش افتادم و خندیدم!...با یه پست طنز در خدمتت باشه:))

سلام باران عزیز.خوبی؟منظورم اینه که بهتری؟

ممنونم مهدیس. خوبم..به جز وقت هایی که غرق می شم توی خودم و نمی تونم خودمو نجات بدم

مینروا 1393/01/23 ساعت 14:46

چقدر خوب که خندیدی...این روزا همش به فکرتم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد