Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

رج و رنج

من توی عوالم خودم ایمان دارم که یک نقطه هایی روی کره ی زمین برای یک رسالت و هدف خاصی آفریده شده اند که تغییر نیافتنی اند.

مثلا هدف از آفرینش ِ خیابان ولیعصر و کوچه پس کوچه های اش این است که آدم ها توی آن ها قدم بزنند و خاطره بسازند و بعد از مدتی دوباره از آن جا رد شوند و از یادآوری آن خاطره ها دهن شان سرویس شود!

یا مثلا بن بست ته کوچه ی ما که در واقع بن بست هم نیست و فقط "بن بست نما"ست ، برای این ساخته شده که انسان هایی که همدیگر را دوست دارند یا بروند آن جا و هم را ببوسند و از همان بوسه خیلی چیزها شروع شود و یا همان جا هم را ببوسند و خداحافظی کنند و همه چیز را تمام و این قطعا راز پیدایش این بن بست است که در واقع بسته هم نیست انتهای اش و راه دارد به کوچه های بغلی و می بینی؟...همیشه وقتی فکر می کنی به بن بست رسیده ای ، ته ته اش راهی هست.

یا آن فاصله ی بین مبل و میز وسط هال، برای این ایجاد شده که آدم حال اش گاف و ه باشد و بنشیند آن جا و زُل و زار بزند.


آن روزها، دو سال پیش بود دقیقا، آمدم و نوشتم که تمام مدتی که من توی آشپزخانه این طرف و آن طرف می روم یکی ایستاده و نگاهم می کند و هرازگاهی صدایم می کند که یعنی "من هستم".

روزهای به غایت "داغونی" را تجربه می کردم آن سال و آن دو چشمی که یکی اش به خاطر عفونت همیشه شبیه چشمک بود خیلی چیزهای روز و شب ام را عوض کرد.حالا دوباره یک جور روزهای "داغون تری" را دارم می گذرانم به حمدلله!

اما دیروز دیدم انگار باز تاریخ دارد تکرار می شود. من توی آشپزخانه این طرف و آن طرف می رفتم و اشک امان ام را بریده  بود که یک صدای ریزی پیچید توی گوشم.برگشتم و دیدم دوباره همان صندلی و زل زدن ها و من هستم ها.

کسی نمی داند اما من درعوالم خودم فکر می کنم که شاید هم رسالت ِ‌آن نقطه از آشپزخانه این است که یادم بیندازد که از الان تا آخر دنیا همیشه همیشه همیشه یکی  باید روی آن صندلی ، گوشه ی آشپزخانه بایستد یا بنشیند و بگوید که "من هستم"!





.

نظرات 22 + ارسال نظر
نوشین 1392/06/31 ساعت 17:00 http://nooshnameh.blogfa.om

ای وااااااااااااااای. عزیزم.
من این تورجو می بینم یعنی ضعف میکنم بگیرمش بغلم و هی ماچش کنم.
ای وااااااای خدای من عزیزم

باز خوبه تو از گربه ها نمی ترسی و می تونی یه گربه ای داشته باشی که بهت زل بزنه من که از هیچی اندازه گربه نمی ترسم وای به روزی که بهم زل هم بزنه

شوما متن های گربه ای ِ‌منو نخون به نظرم. بالاهاشون ازین به بعد می نویسم:
+مهدیس

زهرا 1392/06/31 ساعت 18:51

کاش من هم ترنج یا تورج بودم بلکه میتونستم بیام بشینم رو اون صندلی.چیکار کردی با ترنج؟چرا انقد لاغر شده بچه؟

این عکس دو ماهگی ترنجه

شیدا 1392/06/31 ساعت 19:59 http://ghadefandogh.blogfa.com

بارانم باران 29 ساله ی خر داغونم بیا خودمونو واسه یه روز هم که شده برنیم به دشت علی چپ
بیا بریم آب و آتش اب بازی کنیم و بخندیم به گشت و ترس و خجالت و اصلا به دنیا میدل فینگر بدیم
بیا بزنیم به در دیوانگی یک روز هم که شده زندگی کنیم توی ولیعصر بدویم و همه خاطره ها رو جیغ بکشیم تو یه کافه سیگار دود کنیم و علف بخوریمو با دختر پسر میز بغلی سر حرف و باز کنیم بیا بریم موزه و ژست روشنفکری اون پسره که فک میکنه اینجوری دختر کش میشه رو به فا ک عظمای ولایت بدیم بیا بریم سینما اون واسه اونای که اومدن لاس بزنن بشیم خرمگس معرکه باران یه روزه بیا یه روزم که شده اینطوری بگذرونیم میدونم به خونه که میرسیم لبخند جفتمون دود میشه میدونم تو میری میشینی بین میزو مبل منم اون گوشه اشپزخونه بین یخچال و کابیتن خودمو گیر میندازم و یک ساعت تموم گریه میکنیم میدونم شب باز تاریکی میاد و تنهای و یه تخت دو نفره ی خالی که لابد تو هم مثل من وقتی وسطش میخوابی خوابت نمیبره اما بیا یک روز اینطور باشیمو بعد بدیم باد پاییز ببرش....

من و این همه خوشی فقط یه شوخی می تونه باشه

شب زاد 1392/06/31 ساعت 20:38 http://unknowncr.blogfa.com

قربونش برم من!چه تلاشی هم کرده واسه ایستادن.

تلاشش ناگفتنیه.هر یک دقیقه میفته...استراحت می کنه ..نفس تازه می کنه..دوباره وایمیسه

من قربون این دو تا بشم.....

منم قربون دوتای تو

شی ولف 1392/06/31 ساعت 23:39 http://shewolf.blogsky.com

<3
آندرومدای من صدای خاصی داره که باید منظورش : "داری چی کار میکنی؟ چرا اینطوری شدی؟" باشه. وقت هایی که توی فکرم و یا رویا این صدا رو می شنوم.
پ ن :چشمش خوب شده الان نه؟

اگر بفهمم خودم دارم چی کار می کنم..شک نکن که میام و می نویسم اش!
اره..چشم اش خوب شد. البته این روزا گاهی باز چشمکی می شه که کاشف به عمل اومده تورج دستشو می کنه توی چشم ترنج شوخی شوخی!

دوست ندارم ناراحت ببینمت!!!!


هیچوقت باران

میم جین جون همیشه حاضر
این اسم ات هی داره طولانی تر می شه هاا

این پستت رو که سریع خوندم که چشمم به پیشیا نیفته!تا حالا هیچ بدی بهم نکردنا ولی من کلا فوبیای ترس از حیوونا دارم.

باید برای شوما و فنجون یه دوره ی آموزشی بذارم به اسم چه گونه گربه گان را دوست داشته باشیم!

سیمین 1392/07/01 ساعت 07:18

ایمان
زندگی رو به جریان می ندازه...

همچنان ایمان داشته باش و رسالت ِ چیزها رو به یاد بیار...

فرزانه 1392/07/01 ساعت 07:33

نازی. تورج خوش خوراک تره نه؟

ایشون فقط دو تا چیز و نمی خورن. هواپیمای توی آسمون و زیر دریایی توی دریا!! اونم چون دستشون نمی رسه.

شیدا 1392/07/01 ساعت 10:44 http://ghadefandogh.blogfa.com


مگه من با تو شوخی دارم دختر؟

در زمینه های مختلف نداریم؟

شب زاد 1392/07/01 ساعت 17:30 http://unknowncr.blogfa.com

کی بیایم پیش هم؟(باز پررو شدم)

نه نه...منتظرم..شاید شنبه؟

چقدر جالبه........ دقیقا همون فیگور... دقیقا همون جا!!!
می خواد بگه "من هستم"، اینقدر دلگرفته نباش..........

زهرا 1392/07/01 ساعت 19:46

باران؟من مشخصاتمو میدم هی گیر میده به تاریخ تولدم میگه همه فیلدهارو باید پرکنی خب پر کردم
اینجا نمیشه کامنت خصوصی داد چرا؟

زهرا جان ، خیلی ساده توی کامنتت بنویس خصوصی! اینقدم اطلاعات به این بلاگ اسکای نده بعدا به ضررت استفاده میشه

نوشین 1392/07/02 ساعت 11:10 http://nooshnameh.blogfa.om

وای من از روزی که این پستو گذاشتی هی میام اینجا تا قیافه این تورج نمکی رو ببینم. هی تصورش میکنم تو بغلم. عزیزم چرا آخه اینقدر با نمکی تو ؟!!!

ایشون نقش نمکدون خونه رو در حال حاضر ایفا می کنن

شب زاد 1392/07/02 ساعت 12:58 http://unknowncr.blogfa.com

شنبه خوبه.خیلی خوبه:)

لتس سی

آیدا 1392/07/02 ساعت 15:29 http://1002shab.blogfa.com/

جدا از این که خیلی خانوم خوشگله، تو چرا انقدر حالت بده؟

کدوم خانوم؟!

آیدا 1392/07/02 ساعت 18:56

ترنج پسرئه؟
چرا از سوال دوم در میری؟

ترنج دختره بله.
سوال دوم این که من خوب نخواهم شد!

آیدا 1392/07/03 ساعت 12:20

خدا نکنه.

سارا 1392/07/04 ساعت 00:12 http://haleman1.blogsky.com

ای جاااان این گربه ها رو نگااااه

منم به این رسالت ها خیلی فکرکردم البته درمورد ادم ها...
رسالت خودت رو میدونی؟ کاش میشد ادم بدونه رسالت خودشو...

رسالت خودم؟؟؟؟؟بازتو سوالای سخت کردی؟؟؟؟

سارا 1392/07/04 ساعت 21:47 http://haleman1.blogsky.com

پ نه پ رسالت من!!!
نه که تو خیلی هم جواب میدی به سوالات! والا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد