Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

یادت به خیر

توی یادداشت های ام سرچ می کنم "بابا"...و همه ی آن نوشته هایی می  آید که برای تو نوشته ام. نشد که برای ات بخوانم شان اما حالا بخوان بابا. بخوان که بدانی هیچ وقت به زبان نیاوردم که "دوستت دارم" اما همیشه ی همیشه ی همیشه دوستت داشتم. 

یادت هست؟...

که یک روز بی هوا زنگ زدی و فقط حال مان را پرسیدی؟...

که آن روز درد داشتی؟...

یا آن روز که داروی ات توی هیچ داروخانه ای نبود ؟

گلدان های ات یادت هست؟

آن شب ِ که من و برادرک برای ات غذا درست کردیم چی؟...یادت هست؟

آن شب و روزهای شیمی درمانی ِ لعنتی...

روحیه ات...

نگرانی های ام برای لحظه به لحظه های ات...

درد های ات...

که آمدی خانه مان بعد از مدت ها...

نشستن های ات توی تراس و شهر را تماشا کردن ات...

دلهره های ات...

اولین و آخرین سفر تو با ما...


سیزده به در پارسال...واای وای سیزده به در پارسال...


یاد روزهای تو را داشتن به خیر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد